تابستان خود را چگونه گذراندید؟
زیاد چیز مالی نبود و حسابی گند زدم. ببهنو آوردن واسه اینکه جنگ شد و یا امتحانا افتاد عقب چیز مسخره ایه و من واقعا تنبلی کردم و کارایی که میخواستم رو انجام ندادم. به جاش نشستم کلی قسمت وان پیس تو مغز خودم جا دادم . دریغ از یه صبح زود بیدار شدن یا ورزش کردن، تموم کردتن یه کتاب که مربوط به کارم باشه یا یاد گرفتن یه مهارت که خیر سرم میخواستم تا آخر تابستون یادش بگیرم....
به هرحال هرچی که بود سوخت.
از الان شیش ماه وقت دارم، ا[رین امتحان دانشگاه رو دادم و اگه مشکلی از سمت جایی که بهش فکر میکنم پی شنیاد 6 ماه دیگه وقت دارم تا خودم رو آماده کنم. رزومه قوی جور کنم، شبکه ارتباطات قوی درست کنم و و بتونم تو کارم اونقدر حرفه ای بشم که چند تا مشتری ثابت داشته باشم، یکم پول جمع کنم و لینکدینم رو تر تمیز کرده آماده بشم...
نمیدونم برای چی ولی امیدوارم که شیش ماه وقت داشته باشم.
لازمه توی ui.ux وارد بشم، فیگما یاد بگیرم و تو طراحی گرافیک چند تا کتاب بدربخور بخونم، سطح نمونه کار هام رو بالاتر ببرم. بتونم بعدش ماهی چند هزار دلار ازین راه با مشتری های داخلی و خارجی دربیارم با وجود هزینه های کم و پس اندازی که دارم خوبه.
تا برسیم به قدم بعدی...
دیگه به زهرا فکر نمیکنم، جز اینکه پولی که ازم گرفت رو پس بده. هنوز درگیر ssl هستم ولی گاهی بیشتر از یک هفته کاری نمیکنم و گاهی تو یک روز چند بار.
درحال گوش دادن آهنگ Experience از Ludovico Einaudi هنگام نوشتن
موضوعات مرتبط: یادداشت پرواز
برچسبها: 6 ماه , فرصت , کارکردن , گرافیک
نوشته بود مغز میانی مسئول رفتار های غریزی و حیوانی هست و با تقویتش توانایی تصمیم های استراتژیک و برنامه ریزی کاهش پیدا میکنه.
فکر کنم با SSL حسابی تقویتش کردم.
به زحمت بلند میشم و یکم کار میکنم و نتیجه چندانی هم نمیگیرم. از صبح دیر بلند شدن گرفته تا دیدن قسمت های متعدد سریال با گذراندن وقت بین وب هایی که تنها دلخوشی زندگی ام شدن.
بدون ورزش یا تحرک خاصی حتی از خونه بیرونم نمیرم تا هوایی بخورم. باز کردن لینکدین و اینستاگرام فقط باعث سرخوردگی بیشتر میشه و دلم میخواد همرو بکشم تا کسی از من جلو تر نره. بد نیست واسه تکامل بشریت کل غرب رو هم نابود کنم.
چه غلطی دارم میکنم با زندگیم دوباره
موضوعات مرتبط: یادداشت پرواز
برچسبها: مغز میانی , کسلی , بیحالی , توقف
گرفتار پیچ و خم تا موهای سرنوشت بافته شده ام که خود از تار و پود بعدی اش خبری ندارم. مو سپید میکنم و فسفر در کوره مغز میریزم اما همچنان زندگی به قماری بیشتر میماند تا دکان تصمیمات درست.
معلق بی تعلق به زمان اما در مکان به ناکجا میروم و این انبوه ندانسته هایم انبار میشوند. گاه به صفحات قبل ارجاع میشوم که یادم آید که بودم و چه میخواستم؟ به راستی چه از زندگی می خواهم؟
یک اغوش گرم و گوشی برای شنیدن؟ چیزی برای ساختن؟ احساسی برای کردن یا جایی برای رفتن؟
دوست دارم کار های زیادی را به انجام برسانم، بسان بچه ای که هنوز بزرگ نشده زندگی بزرگش کرده است.
موضوعات مرتبط: یادداشت پرواز
برچسبها: سردرگم , کلافگی , تصمیمگیری , آینده
مدام احساس خستگی میکنم، بی حوصلم و کاری نمیکنم. این وضعیت افتضاحه
موضوعات مرتبط: یادداشت پرواز
برچسبها: حوصله , خستگی
اینروز ها اینقدر که کلمه "برند" و "برندینگ" رو توی اینستاگرام میشونم و میبینم گاهی برای فرار ازش بیخیال تعامل با بقیه میشم. شبیه غول مرحله بیست و چند زندگی شده که روبرو شدن باهاش داستان خودش رو داره. چه وقتی آدم تبدیل به یک برند میشه؟ یک نماد، یک الهام...
اگه یک هدف داشته باشید، به سمت اون گام بردارید و این گام برداشتن رو به دیگران هم نشون بدید میتونه از شما یک برند بسازه؟ برند ها شبیه به یک طرز فکر یا تجسم یک ایده در قامت یک شخص، کسب و کار یا گروه میمونن. وقتی مسیری وجود داره که در اون و به سمت یک نقطه ای حرکت میکنید، زندگی و کار هاتون جهت مشخصی پیدا میکنه. با یک دلیل مشخص، خبری از سر رفتن حوصله، کاهش انگیزه یا سردرگمی نیست. فقط پیش میرید...
فکر میکنم اگه این پیش رفتن رو نمایش بدید یک برند ساخته میشه. بعضی برند ها مثل اپل یک طرز فکر رو در قالب محصول میفروشند، تفکر "خاص بودن" در قالب" محصولات اپل". بعضی وقت ها هم هیچ محصولی وجود نداره. فقط از دنبال کردن، شنیدن و خوندن محتوای یه نفر لذت میبریم. انگار که مارو با خودش به جایی میکشه و دوست داریم دنبالش کنیم. اینم یک جور برنده...
کاش من هم یک مسیر مشخص و واضح داشتم. هنوز هم انبوه توانایی های خام و تمرین ندیده رو هوایی شلیک میکنم و نتیجه کمی میگیرم. من میخوام بازی ساز، گرافیست، دوبلور، صاحب کمپانه رسانه ای بشم؟
نترسیدن یه قدم بود اما حالا موندم با نترس شدن چیکار کنم.
بی انگیزگی بدی درست وقتی که زمان کم دارم من رو گرفته و روز هارو بی دستاورد میگذرونم.
موضوعات مرتبط: یادداشت پرواز
برچسبها: برندینگ , پرسونال برندینگ , برند شخصی
وقتی لینکدین رو باز میکنم بعضیا انگار هر روز هفته و هر ساعت روز اونجان، چیزی مینویسن و عکسی میگیرن. با خودم میگم مردم این همه حرف و لحظه ثبت شده رو از کجا میارن؟ زندگی ما خیلی روتین و سادست یا مال اینا زیادی متنوعه.
اینستاگرام رو که باز میکنم بعضیا از لحظه به لحظه کار یا روزمرگی شون استوری میذارن، این همه مطلب رو از کجا میارن؟ از هوش مصنوعی؟ یا اونی که کلی استوری از کار کردنش میذاره چطوری تمرکزش بهم نمیریزه ؟
بعد از جنگ و تقریبا از نیمه های اون، سردرگم شدم و انگار که حوصله کاری رو ندارم. وقتم به بطالت بیشتری میگذرونم و شب ها مشکل خواب پیدا کردم. گاهی یک ساعت خیره به دیوار میشم و خوابم نمیبره تا اینکه پشه ای هم به این سکوت اضافه میشه. ورزش نمیکنم و با کم غذا خوردن وزنم رو کم میکنم تا با ssl هماهنگ بشه.
شرایط طوریه که گاهی میاستی و احساس میکنی که تو مسیر گم شدی، قرار بود چیکار کنی؟ کجا بری؟ چی بسازی؟...
خوشبختانه برای یک روح که نه کسی کار هاش رو میخونه و نه کسی کار های دیگش رو میبینه، شهرت عاملی برای تعیین ادامه مسیر نیست اما همین موردم یک قدمی خستگی و احساس ناامیدیست. آیا باقی زندگیم رو به عنوان یک طراح گرافیک امرار معاش میکنم و یکی دو کسب و کار فرهنگی - هنری راه میندازم؟ گاهی دوبله میکنم و دیگر چی؟...
با اینکه تو دهه دوم زندگیم هستم بازم مسیرم یک خط صاف راحت نیست و دوست دارم کار های مختلفی انجام بدم. زندگی کسایی که یک خط صاف رو دنبال میکنن چه شکلیه؟!
فکر میکنم به یک سفر نیاز دارم که خوشبختانه فراهم شد.
موضوعات مرتبط: یادداشت پرواز
برچسبها: تنبلی , اهمال کاری , خستگی
چندین بار پیش میآید که عمیق فکر کنیم و در قاب های گذشته زندگی لحظه ای را پیدا کنیم که همه چیز با تکیه بر آن تغییر کرد. لحظه ای که اگر نبود این که هستیم نبودیم و اغلب آنقدر هم حماسی و اسرارآمیز نیست.
یکی از آن لحظات که همچون تغییر ریلی در راه آهن عمر مسیر لکوموتیو زندگی ام را تغییر داد مرگ شخصیتی فرعی به نام ییمر بود. آنقدر در عمق تنهایی و عقده یک حمایت گروهی مانده بودم که ییمر عجیب با دلم عجین شد. وقتی سرنوشت اورا جلو تر خواندم گویی تیری به قلبم زده باشند، فسرده گوشه ای افتادم و در سناریو های خیالی ذهنم اورا، جمعیت اطرافش را همچون دوستانی که دوستشان هستم تصور میکردم. در ذهن من نه فقط زنده بلکه قهرمان رنج کشیده داستانم بود.
بیهوده به دنبال عکس های این شخصیت انیمیشنی فرعی گشتن مرا به پایگاهی رساند که آنروز ها در سرویس میهن بلاگ ساخته بودند. جایی به نام قصر انیمه...
جایی که با گذر زمان برای من پناهگاه جدیدی برای بروز آنچه نبودم شد و کسی را وارد زندگی ام کرد که نامش را فرشته نگران گذاشتم. کسی تجربه عشق، باور و آغوش را به من چشاند و دوره پر تلاتم زندگی ام را آغاز کرد.
قصه چند ساله ما شاید به هدف تغییر من دیروز به من امروز به پایان رسید، شاید بار دیگر در داستانی دیگر هم را دیدیم اما من اکنون شجاع تر،جسور تر، سمج تر و قوی تر از آن یکی من هستم که جرات بیرون رفتن از شهرش را حتی نداشت.
با همین فرمان تلاش و تسلیم نشدن و چاره نداشتن ها به آرزوی پنج ساله سیستم گیمینگ رسیدیم و خلاصه که جرقه ییمر چه کار ها که نمیکند...
موضوعات مرتبط: یادداشت پرواز
برچسبها: ییمر , فرشته نگران , اتک آن تایتان , جرقه
باورم نمیشه که الان که مشتری هست، درآمد هست من از قصد کار نمیکنم، مرگ بر من!
قشنگ وقت تلف میکنم که سر موعد بدبختی هزار تا کار بریزه رو سرم و رابطه کاری رو با بدقولی خراب کنم.
موضوعات مرتبط: تفکرات جدید ، یادداشت پرواز
برچسبها: احمال کاری , تنبلی , مشتری
امروز تولدمه و دارم زیر یک تخت، 300 کیلومتر دور از خونه درحالی که مدارک شناساییم رو گرو نگه داشتند مینویسیم. تنهام و اطرافم پر شده از پلاستیک و باقی مونده های غذا و لباس های درهم ریخته که اگه پام رو بذارم روی فرش یک لایه نون خشک به عنوان رابط پام و فرش عمل میکنه. یکم عصبیم و فکر میکنم که چطور کار های مونده رو تموم کنم.
دلم ssl های بیشتری میخواد و سعی میکنم کسی رو قانع کنم که مواد اولیه بیشتری برام تهیه کنه اما کار سختی قراره باشه. گاهی فکر میکنم اگه فقط همین یک کار رو ترک کنم و ازین مرحله عبور کنم شاید به مقام فرا انسانیت رسیدم.
فکر کنم برای همینه که بیشتر مردم بهش نمیرسن، هرکسی افساری داره که رها شدنش ازش تبدیل به تمام مبارزه زندگیش میشه.
نمیدونم درگیر چیزای حاشیه ای شدم یا دارم درست میرم، از هدف دور شدم یا دارم بهش نزدیک میشم اما میدونم راهی جز رفتن نیست. حداقل از زمانی که رفت این تنها چیزی هست که نه ناامیدی، نه کمبود انگیزه و نه خستگی مانع نمیشن که تردیدی رخ بده که هیچ راهی جز ادامه دادن نیست.
تصمیم دارم فیگما یاد بگیرم و تو حوزه کاری مطرح تر و حرفه ای تر بشم. تا یک سال آینده باید اونقدر خوب باشم که بتونم با درامد حاصلش هدفمون رو دنبال کنم. فعلا که باید یک قرار داد تنظیم کنم تا ببینم به کجا پیش میره. بعد یک ترم سنگین و بدست اوردن سیستمی که میخواستم قدم بعدی چیه
اون به من فکر نمیکنه اما من دنبالش میکنم. دوست دارم باز هم تو این مسیر ببینمش، تنها کاری که ازین فاصله از دستم برمیاد دعا کردنه
موضوعات مرتبط: یادداشت پرواز
برچسبها: دلتنگی , فیگما , مسیر , تنهایی
سخت برای یک لحظه به بلندای چهار ماه
یکی از سخت ترین ترم هایی که تا به کنون گذرانده ام را پشت سر میگذارم. ترمی سرشار از حمالی کردن! از آغازش که مانند شروع توفان آرام و بی صدا بود تا روز هایی که دلم میخواست فقط تمام شود و روز بعد را بدون دغدغه چشم باز کنم.
به راستی روز بدون دغدغه وجود دارد؟ یا آنکه سرابیست دل خوش کننده برای کسی که با پستی بلندی ها کنار نیامده ؟
روز های اول را میان ادارات و شهر ها و مترسک های کم خاصیت دولت میچرخیدم و همزمانش درگیر سه پروژه نهایی، تحقیقاتی - عملی و درسی شده بودم که هرکدام همت و حوصله خودشان را میطلبید. این بین میشد کمی طرح به پهنه جهان زد و نقش کشید که پروژه های تولید محتوا بهشان اضافه شد. تجربه ای پر زحمت و کم سود که یادم داد کاری که بلد نیستم را قبول کردن خود حرام اندر حرام است.
پروژه ها تمام نشده میان ترم رسید که نمراتش برای پاس کردن نیاز داشتم. همزمان که نیمی از عمرم را در جاده ها میدیدم اندکی میخواندم، اندکی تماشا و سعی میکردم در لحظه سرگرم چیزی باشم.
چه بسا موسیقی ....!
این جدا کننده از روال معمول زندگی...
در نهایت این من بودم و پروژه های تحویل شده، دستاورد 5 سال تغییر و تلاش، امتحانات به اتمام رسیده، کار اداری تمام شده و یک ارائه سنگین که به اتمام رسید.
درسی که گرفتم آنست که تا راند بعدی کمی وقت دارم.
موضوعات مرتبط: یادداشت پرواز
برچسبها: ترم دانشگاهی سخت , دانشگاه , پروژه , امتحانات
زمانی که به اهدافمان میرسیم چه حسی داریم؟
فکر میکنم، ترکیبی ناهمگون از حواس مختلف را تجربه میکنم. ذوق، خوشحالی، سردرگمی و تعجب
تقریبا ۱۸ سالم بود که دلم میخواست یک سیستم گیمینگ بهتر داشته باشم. به بیان بهتر یک سیستم گیمینگ داشته باشم. همیشه میخواستم، از زمانیکه بچه های همسایه صحبت از بازی های مختلفی نظیر call of duty و جنگ های صلیبی میکردند همیشه دنبال سیستم یکیشان که آن زمان 2 گیگ کارت گرافیک قدرتمند داشت بودم.
هجده سالگی اما بیشتر میخواستم. تا زمان قطعی اینترنت و داستان گرانی بنزین زیاد درباره دنیای بازی ها نمیدانستم و یکباره اطلاعاتم بیشتر شد. هدیه تولد که کارت دو گیگابایتی نسل قدیم بود باعث شده بود آثار بهتری را تجربه کنم ولی آثار جدید تر چه؟
تصمیم داشتم بازیساز شوم و ایده هایی را در سر میپرورواندم، اصرار برای گرفتن سیستم با جواب هایی مانند " چرا نیاز داری؟" ختم میشد پس هر آنچه میشد در موشن گرافیک و طراحی سه بعدی پیش بردم تا جایی که سیستم فعلی توان نداشته باشد.
سال ها گذشت و پاسخ به درخواست ها منفی بود. زندگی ام زیر و رو و مرا هم با خود زیر و رو کرد، به قولی آن معلم که از خود میگذرد تا به تو یاد دهد آمد و رفت و آن یکی معلم خشن تر آموخت تا این که هستم شوم. احتمالا همین هم همچنان بیاموزد...
دلم برای معلم دلسوز تنگ میشود.
با کوشیدن و فروختن آنچه میدانستم ۶ سال بعد توانستم سیستم گیمینگ بخرم. دیوانه وار ذوق میکردم و اکنون، برگشتم به همان نقطه سابق، کلی کار یاد گرفته بودم که در ازایشان سیستم بگیرم و اکنون وقت انجام هیچ یک را ندارم، در اولویت نیستند، وقت کم است و سیستم گیمینگ دارم.
یک مسیر دایره وار برای تبدیل من سابق به من حاضر...
موضوعات مرتبط: یادداشت پرواز
برچسبها: مسیر , سیستم گیمینگ , تلاش , زندگی
خداروشکر توانستم با گفت و گو دعا از مشروط شدن به علت تقلب در ریاضی مهندسی نجات پیدا کنم. خوبه که معلم آدم منطقی بود و توضیحات فوق قانع کننده ام کافی بود تا 10 رو بگیرم.
سه روزی که خانه دستمان بود و خانواده در مسافرت بودند، متوجه شدم خانه داری واقعا از چیزی که به نظرمی آید پیچیده تر، سخت تر و کسل کننده تر است. با اضافه کردن تربیت فرزندان متوجه میشوم این شغل از چیزی که به نظر میآید بسیار مهم تر است. اینکه انرژی خانه، فعالیت شخصی و بچه هارا در یک تعادل نگه داشت خود هنری میخواهد.
اما تعادل من، با خرید یک کیبورد مکانیکال که شاید ارزان ترین مدلش هم باشد احساس ترقی میکنم، با اینکه هزینه اش از کار کردن بدست نیامده ولی تایپ با سهولت بیشتری انجام میشود. و البته حالت های روشنایی نوجوان پسندش...
البته کیبورد زرد و آبی رپو آنقدر زیبا بود که به یاد دوران قبل از اسباب کشی و دانشگاه در خانه قدیمی میافتادم، دورانی پر از شور زندگی، شاید به خاطر تاثیر رواشناسی رنگ زرد است.
گذشته از این ترقی کوچک، برنامه های کاری ام برای تابستان با گذشت دو هفته همچنان در بی تعادلی خاصی میگذرد، بین ضبط دوره، رسیدن به وب سایت ها و پیج کاری زمان را تنظیم کرده ام که هشت ساعت کار مفید داشته باشم. روز های پروژه ای گیرم بیاید زمان پیج و وب هارا فدایش میکنم. باید نقاشی و عکاسی هم بکنم.
از طرفی تصمیم گرفتم تهیه مطالب دوره را در حالت ssl انجام دهم که گاهی نتیجه بخش هم هست اما میلم بدان همیشگی نیست. به هر حال به پول اینکار نیاز دارم.
هدف گذاری ام برای این تابستان تهیه یک سیستم بهتر است. و این بار مصمم تر هستم.
امیدوارم که اینطور باشد...
به تازگی این ایده در ذهنم آمده که پس از اتمام لیساسنس کامبیوتر در دانشگاه آزاد یا پیام نور شهر خود مدیریت کسب و کار یا بازاریابی بخوانم. فکر میکنم بهتر از ادامه دادن رشته ای است که علاقه ای بدان نداشته و این مسافت طولانی را به خاطرش طی میکنم.
موضوعات مرتبط: یادداشت پرواز
برچسبها: یادداشت , تابستان , کیبورد مکانیکال , شرح وضعیت
ریاضی مهندسی درسیست که به شما یادآوری میکند نتیجه انتخاب رشته بد و از ترس فارغ از تجربیات جانبی مفید تجربیات مستقیم نه چندان مفید به بار میآورد.
مثل هنرمندی که باید انتگرال سری فوریه را میان ایده های تولید محتوای خود و حرص درآمد نداشتن حل کند.
موضوعات مرتبط: یادداشت پرواز
برچسبها: انتخاب رشته , رشته اشتباه , مهندسی , هنر
برای مدت یک سال روی اینستاگرام تمرکز کردم و با گذاشتن نمونه کار های مختلف ، آزمون خطا در زمینه تعامل و پست گذاشتن تونستم به هزار و خورده ای فالوور برسم. مجموع درامدی که این پلتفرم برای من داشته به 500 هزار تومن هم نمیرسه. به خاطر انیکه از شرایط جامعه گاهی صحبت میکنم و میل شخصی خودم بدون چهره و صدا فعالیت میکنم اما این تنها دلیل رشد کم نیست .
دیدن بقیه که درحال رشد هستند هیچ انگیزه ای نمیده، برعکس این حس رو دارم که وارد خونشون بشم، سیستم شون رو بردارم و با گوشه اون یا مانیتورشون اینقدر کتکشون بزنم که بمیرن مثل این گیف
میل به پز دادنشون با شعار " منم تلاش کردم " تهوع آوره انگار من علاف نشستم و کاری نمیکنم.
یکی از خانمایی که تو حوزه لوگو بود گفت باید با چهره و صدات تولید محتوا کنی، وقتی محتواش رو میبینم که بامزه صحبت میکنه و تو یه اتاق با تم کامل بنفش کار میکنه فکر میکنم مردم به یه دلیل دیگه ای بهش سفارش میدن.
دوست ندارم بامزه به نظر برسم ، از طرفی اصلا بامزه نیستم.
از طرفی یکی دیگه گفت که باید مستمر و تند تند تولید محتوا کنی، برای من دانشجو که از خونه خیلی دورم این کار سخته و از طرفی نمیفهمم ایده برای ریلز و فلسفه مسخره آهنگ ترند رو دنبال کنم یا اینکه روزی یک ساعت خرج تعامل با کسایی کنم که از بیشترشون خوشم نمیاد.
دارم کم کم ترغیب میشم با صدام تولید محتوا کنم ولی میدونم دوستم حسابی قراره مسخرم کنه. از طرفی چیزی که میبینم اینکه تولید محتوا مستمر و با کیفیت آخرش مخاطب میاره ...
لعنت بهش
من فقط یه سیستم گیمینگ میخوام. چیزی که بعضیا بدون دادن این همه بها بهش میرسن.
با وجود اینکه تو یکسال میبنیم از نصف هم صنف هام کارم بهتره ولی بعید میدونم اونقدر هم به این حوزه علاقه داشته باشم که تا آخر عمرم گرافیست بمونم.
میخواستم بازی های AAA خفنی بسازم که دنیا رو تغییر میدن، کاری که میازاکی میکنه
یادمه اواخر 18 و 19 سالگی همچین چیزی میخواستم.
موضوعات مرتبط: یادداشت پرواز
برچسبها: بخیل , حسود , یادداشت روزانه , مشتری نیست
همیشه بهم میگفت، چند تا کار باهم انجام نده و بهم میگن همزمان به چند تا چیز فکر نکن و تمرکز کن
نمیدونم چرا برام سخته، اول اینکه شب روز قبل نمینویسم فردا چه کار هایی باید انجام بدم و یا تا آخر ماه و ددوم اینکه میخوام همه چیزو انجام بدم تا از وقتم نهایت استفاده رو کرده باشم. فکر خریدن یک سیستم و به دنبالش جمع کردن پولش با این وضع وحشی دلار، در کنارش فراموش کردن تکالیف و میلم به اینکه میخوام کالریست هم بشم!
چیکار دارم میکنم با خودم ؟!
موضوعات مرتبط: یادداشت پرواز
برچسبها: عدم تمرکز , آشفته , برنامه ریزی
عصبیم ...!
ازینکه هیچ روزی با بازدهی خوب نمیگذره، ازینکه انگار من دنبال پولم و دارم به خاطرش حس و حال خوب، خلاقیت پروری و وقت رو میدم و اون انگار هی دور تر میشه . ازین که هر روز صبح بیدار میشم ولی انگار هیچکاری نمیکنم شب میشه .
واقعا چطوری خوابگاه به کارام میرسم ؟
حتی وقتی ساعت 4 از خواب بلند میشم همین بساطه، چند روزه میخوام کالرگریدینگ شروع کنم به آموزش دیدن ولی میبنیم وقت تمومه باید بخوابم ، زود میخوابم ؟ نه آخرش میبینم یک نصف شبه و خوابم .
این روتین یه مشکلی داره و مشکلش رو نمیفهمم!
نه ورزش توشه، نه پول توشه، نه کالرگریدینگ توشه، نه تفریح توشه ! دو هفته طول کشیده تا یک فیلم دیدم بالاخره
باید یه فکری به حال این کثافت بکنم اینطوری اصلا بازدهی نداره جز خستگی!
موضوعات مرتبط: یادداشت پرواز
برچسبها: بی برنامگی , خستگی , موفق نبودن , روتین
تقریبا از اواخر امتحانات ترم بی حوصله و کسل شدم. حوالی 8 یا 9 بهمن هوا یا ابریست یا بارانی یا سوزناک و آفتابی. حوصله هیچ کاری را ندارم حتی حرف زدن با صمیمی ترین دوستم. عصبی هستم و اگر جلوی خودم را نگیرم احتمالا به هر پیج و صفحه ای که برسم نفرت پراکنی میکنم.
شاید عادت ماهیانه شدم! از نوع مردانه اش...
انگار حس هیچ کاری نیست، از طرفی به خودم میگویم باید استمرار داشته باشم اما از آن طرف میدانم که حس کاری را ندارم. فکر میکنم نیاز دارم هیچ کاری نکنم.
از بی پولی خسته شده ام و این هفته بی خاصیت در حالم بی تاثیر نبوده . به خاطر امتحانات نه خوب کار کردم و نه خوب درس خواندم . نتیجه اش شد هفته یا بدون پول، حتی آنقدری ندارم که یک کیبرد مکانیکال بخرم.
زهرا...
خب او میگوید که هرچیزی بین مابوده تمام شده و هیچ تلاشی دیگر کارسال نیست و من هم تلاشی نمیکنم . الآن دوتا آشنای قدیمی هستیم که یک بدهی به هم وصلمان کرده است . کسی چه میداند قرار است چه شود.
موضوعات مرتبط: یادداشت پرواز
برچسبها: کسلی , بی حالی , پریود مردانه , بی حوصله
اوایل ترم دوستم گفت که من تمرین هارو حل میکنم ، منم به خیالش تمرین هارو گذاشتم روی دوشش و نخوندم . اما این فقط یکی از درس ها بود من هیچکدوم رو نخوندم .
چرا ؟ چطور ؟ یادم نمیاد چی شد !
امتحانات میانترم بود و به خاطرشون میخوندم ولی اونا هم خوب نشدن . یکیشون که به خاطر خودشیرین های کلاس امتحان گرفت و حذفی هم نبود . کلا یک نفر 8/8 شد . بقیه پایین تر شدن.
برای ترم به جای به ترتیب خوندن رفتم امتحان آخر و همین یکی مونده رو خوندم . هیچکدوم رو نتونستم برسونم چون ساعت 3 نصف شب بیدار شدن سخت بود. امتحان سخت بود ، یادم نمیومد بعضی چیزا که بلد بودم . یکی رو که یک ساعت آخر خوندم و به خاطر همون دانسته هام پریدن .
شنیدم ساعت آخر خوندن بده ...
واقعا چه افتضاحی شد .امیدوارم درسی رو نیافتم خیلی فشار داره
زهرا ...
صحبت نمیکنه با من ، سعی کردم ازش بپرسم چرا ناراحتی و فکر کرد دارم تلاش میکنم برگرده اما بهش گفتم دیگه مهم نیست .
من قدم هارو برداشتم اما به معنی فراموش کردن نیست . دوستش دارم . دلم خیلی براش میسوزه ، قلبا ناراحت میشم تو زندگیش جایی نرسه
خدافظ گفت و فکر کردم میخواد کاری سر خودش بیاره ولی میاد و میره
موضوعات مرتبط: یادداشت پرواز
برچسبها: امتحانات , ترم دانشگاه , مهندسی کامبیوتر
روتین 3 شب بیدار شدن و در حالت SSL درس خوندن باعث درس خوندن شده ولی نظم زندگیم رو بهم زده زمان انگار خیلی سریع میگذره از بس بیرون نرفتم دارم خل میشم و از نظر ذهنی خسته شدم واقعا ...
چرا هیچ دانشجویی این قول قرار که در طول ترم درس میخونه رو آخرشم عملی نمیکنه ؟!
تازه وسواس پیدا کردم بازم مواد اولیه جور کنم پنج سانتی متر بزرگ تر بسازن برام.
موندم وسواسه تا کجا میره ...
فعلا باید پول هارو جمع کنم برای سیستم یا لپتاب خوب ، قرار داد 13 ملیونی واقعا انرژی مو افزایش داد :) سعی میکنم سریع ترین وقت ممکن کاراشو تموم کنم.
بهم گفت از چشمم افتادی و دیگه بالا نمیای...
تا چند روز ذهنم درگیره این جملست . الان متوجه شدم شاید منظورش چندین سال تلاش و روحیه دادن به منی بود که آخرشم کاری برای زندگیم نمیکردم تااینکه همه چیز بهم ریخت و به خودم اومدم.
اما چرا از دید من نبینیم ، کسی که چشمش افتاد تنها کسیه که حاضر شد کمکش کنه و براش دلسوزی کنه که تو زندگیش موفق شه .
موضوعات مرتبط: SSL ، یادداشت پرواز
برچسبها: یادداشت , روتین خواب , بهم ریختگی , از چشم افتادن
جور شدن با روتین 3 صبح بیدار شدن چند تا سختی داره
1) ازون طرف چه موقع بخوابم که جبران شه ؟
2) شب کی بخوابم که ازون طرف نخوام زیاد بخوابم !
از طرفی دلم میخواد صبح ها تلپورت کنم به خوابگاه ، جایی که کنترل روی خود واقعا بیشتره تا اینجا . واقعا عذاب آور میشه . درس خوندن و انجام کار هایی که میلی به انجامشون ندارم تو ssl خیلی ساده تره ،تمرکزم هم بیشتره اما نباید بذارم دیگه تو حالت عادی زندگیم شروع به تاثیر گذاشتن کنه .
خوب ادامه بدم برنامه نویس پایتون ازم درمیاد .
این اواخر به چالش های مالی جدیدی خوردم ، میدونستم اینکه تخفیف الکی بدی توروجلو نمیندازه ولی وقتی محکم برای کار خودت ارزش قائل باشی مشتریا و تجربه های مختلفی میبینی مثل اینکه یه استاد 40 ساله میتونه یک آفتابه دزد کثیف بدبخت باشه که پول همه رو بالا میکشه یا اینکه یه سو تفاهم تو پرداخت از سمت مشتری ممکنه کارتو لنگ بکنه .
چیزایی که برام تجربه شده اینکه پروژه نهایی رو تا وقتی کار تکمیل شده نفرستم و نمونه رو با واترمارک و اسم خودم بفرستم که مثل اینبار نتونه سو استفاده کنه و پولشو نده ! از اون طزفم تجربه شد که با مشتری سر هزینه دقیق باشم و نذارم بدون هماهنگی من کار پیش بره چون ممکنه یه خطایی این وسط رخ بده ، مثل الان !
تو کبیورد گیمینگ نخریدن من مصلحتی نهفتست ؟!
موضوعات مرتبط: SSL ، یادداشت پرواز
برچسبها: چالش های کاری , عادت های اشتباه , کنترل نفس
فریلنسر بودن به افزادی میگویند که به جای کار با حقوق ثابت، بیمه و مزایا به صورت پروژه و قراردادی با سازمان ها و افراد مختلف کار میکنند. مزیت این شغل به حقوق ثابت اینکه درامدش بسیار بالاتر، خلاقیت و آزادی عمل بیشتری به شما داده میشه و همینطور رهایی از قید و بند سر محل کار رفتن و لباس رسمی و غیره ...
اما قسمت سختش اینکه رسیدن به اون درامد خیلی بالا نیاز به پارگی و استمرار زیادی داره . شما باید تحت هر شرایطی به کارتون ادامه بدید، شاید صد درصد هر روز تون استفاده نشه اما 20 درصد یا 15 درصد که میتونید ! این دسیپلین و پشت کار کم کم ثمره خودش رو به صورت تجربه و اقزایش مهارت به شما نشون میده و اگه صبر و حوصله داشته باشید میتونید بالاخره طعم اولین پولی که درمیارید رو بچشید !
فکر میکنم بالاخره دارم روی غلتک میافتم ...
موضوعات مرتبط: یادداشت پرواز
برچسبها: فریلنسری سخت است , فریلسنر کیست , پشتکار رمز موفقیت , دسیپلین چیست
گاهی با خودم فکر میکنم شاید یک سال باید دور باشیم، رشد کنیم، درد بکشیم، یاد بگیریم و دوباره جایی شاید تاریک شاید روشن دیدار کنیم. دیدار شاهزاده و فرشته اما این بار...
شاید کمی متفاوت باشد، شاید شاهزاده دیگر آمده از قصری آسمانی نباشد و فرشته بلند پروازی برخواسته از رویا ها .
شاید کمی واقعی تر شده باشیم. واقعی از جنس انسان ها ...
واقعی از جنس زخم ها، درد ها و خستگی ها . شاید هردو آموخته باشیم ، برخی آموخته ها که باید بابتشان درد میکشیدیم اما اگر آن روز رسید . آرزو میکنم هیچکدام در این پوسته جدیدمان خود قبلمان را دفن نکرده باشیم .
آرزو میکنم میان این دنیای همیشه خاکستری زشت، شمع درونمان روشن، ایمان درون شعله اش مستحکم و دست در دست هم جایی در آسمان افسانه ها برای خود بسازیم.
خستم...
اونقدر خسته که دلم میخواد تو آغوشش تموم بشم ...
ولی سختی کشیدن و با درد و رنج ادامه دادن تنها راه رشد من بود انگار ...
افسوس قدر شناس پرواز در محبت نبودم که آرزو هایم مرا به پرواز میان طوفان ها کشاند .
قول بدیم عوض نشیم هیچوقت ...!
موضوعات مرتبط: یادداشت پرواز
برچسبها: یادداشت , دلنوشت , دلتنگی , خستگی
تنهایی ادامه دادن سخته ...
گاهی واقعا انگیزه ها به حداقل میرسن ...
حوصله ها به ته دیگ میخورن ...
تن نای رفتن و مغز حس فکر و قلب شوق ادامه نداره ...
اما فقط یه دلیل باقی میمونه که تورو پایه کار نگه داره ، چیزی که بهش میگن دسیپلین یا پشت کار داشتن .
یعنی با وجود تمام روزمرگی و کسل شدن کاری که باید رو انجام بدید چون پشت سرتون هیچ راه برگشت و جلوتون هیچ مسیر دیگه ای نیست .
میخوام هرچه سریع تر با پولام یه لپتاب بخرم و تگش کنم بهش بگم بالاخره به آرزو و دعا و هدفمون که واسش ساعت های 00:00 رو میشمردیم رسیدم .
موضوعات مرتبط: یادداشت پرواز
برچسبها: پشت کار , هدف , آرزو , خستگی
میلم به خوابیدن خیلی زیاد شده ، معلوم نیست چند ساعت دارم میخوابم یا دراز میکشم
چند روز قبل از دانشگاه باهام تماس گرفتند و گفتند که توی تست سلامت روانم سال قبل نوشتم میل به خودکشی دارم !
تعجب کردم ، اصلا یادم نمیاد همچین تستی داده باشم که توش نوشته باشم میل به خودکشی . ازم پرسید هنوزم این میل رو داری ؟ گفتم نه و قطع کرد .
پیگری عالی :/
با یکی از همکلاسی های قدیمی چت میکردم گفت افسردگی داری شاید.
الان که میبینم چند تا علائمش رو دارم مثل خستگی، پرخوابی، احساس بی قراری و فکر درگیر ، یه کاری میخوام بکنم انگار خییلی سخته ...
خیلی وقته خبری ازش نیست، بعد از کلی انتظار دیدم که تو روبیکا آنلاین شد ، یعنی وضعیت بازدیدش تغییر کرد ...
امیدوارم حالش خوب باشه
موضوعات مرتبط: یادداشت پرواز
برچسبها: افسردگی , پرخوابی , بی انگیزه , شکست عشقی
دیدم حس و حال هیچی نیست گفتم باهاشون برم ، دهنمون سرویس شد ولی همه جا دعا و نذر کردم
این پست رو کامل ننوشتم ولی برام جالب بود که اصلا این وب مخاطب هم داره
خب مهم نیست ، به هرحال فک کنم مطالب مذهبی انگار تو گوگل فارسی بالاتر رفتن یا شانسی شده ...
احاساساتم تغییر خاصی نکردن، ssl هم همینطور ، تازه یه مشکل تازه تر اینکه پول ندارم هزینه خیاط رو بدم !
البته دروغ نگم یه چیزی تغییر کرد
اون از اینستاگرام رفت کلا
خب این یه دردل با خداست، اینکه بهم حق بده اینقدر فرصت رو غنیمت نشمرم هرچی شد بهش پیام بدم ، واقعا چند بار دیگه باید فحش بخورم. هرچند اینکارو کردم و احتمالا الان بهش اس مس هم بدم ...
تازگی یه چیزای جدید دربارش شنیدم، واقعا برام عجیبه فقط یکیدوماه عضو یه گروه مجازی بشه و اینطوری اعضاشو متاثر کنه . خیلی اسرارآمیز ظاهر شده بینشون و اینجا منم که احساس میکنم واقعا گم شدم ؟! یا اونو گم کردم ؟!
چطوری حضور و عدم حضور یه نفر تو زندگیم اینقدر اثر گذاشته که کل تابستون هیچ غلطی نکردم ؟! یکی بهم گفت دورش 3 یا 4 سال طول ممکنه بکشه ولی از حرفش خوشم نمیاد. مردم موقعی که چیزی رو تجربه نکردن خوب عینک متخصص هارو میزنن
3 یا 4 سال شوخیت گرفته دیگه .
هرچند طرف زیاد باور هاش با من یکی نبود برای همین وسط اربعین بودنم باهاش دعوام شد و بلاکم کرد .
الان دارم براش میم میفرستم . واقعا من آدم وابسته ایم یا اینقدر اضافیهم که کسی بهم وابسته نمیشه ...
شاید الان که دارم مینویسم ایمانم رو نمیبازم یه روزی ایمانم رو باختم اما امیدوارم که نبازم ، ایمان به اینکه هیچیز بی حکمت نیست. راستم هست اما روزا روزای سختیه واقعا، دسیپلین و پشت کار آدمو میطلبه ، اینکه حس هیچی نداری ولی بازم یه کاری میکنی و پولم نداری
تف تو دانشگاه ، امیدوارم موج دوم انقلاب رو اینقدر محکم شروع کنیم و در این حکومت تخته که اونم بره به درک
موضوعات مرتبط: یادداشت پرواز
برچسبها: یادداشت , کربلا , سفر
با پاک کردن حسابش فقط میبینم که استوری ها و پست هامو میبینه و بعضیا رو لایک میکنه . گهگاهی پیامی میده اما واقعا نمیدونم تو زندگیش چه خبره ...
از طرفیssl ااصلا پیش نمیره و کسی پیدا نمیشه ، پیدا هم میشه یکی از بخش هارو بلد نیست .
تا کی قراره اینطوری باشه ؟ نه این بشه نه اون ، دوتا چیز که قابل مقایسه نیستند اما به اندازه خودشون موثر هستند ...
38 روز دیگه تا پایان تعطیلات مونده ...
گندش بزنن حداقل این دوران باقی مونده رو مفید باشم هرچند نمیدونم واقعا چه نتیجه ای داره .
من واقعا باید چیکار کنم ؟
دوستش دارم، دنبالش میکنم و حتی 2 نصف شب هم حواسم بهش هست .
آیا اونم حواسش به من هست ؟...
موضوعات مرتبط: SSL ، یادداشت پرواز
برچسبها: یادداشت , انتظار , دوراهی
به گفته یکی از اطرافیان تصمیم گرفتم کامل یه مدت از زندگیش برم کنار ، بدون علامت گذاری و بدون یادداشت و کارای مخفیانه ، نتیجه آخرینش هم فحش خوردن برای بار هزارم تو پیامک بود .
بهم گفت کسی که توی یه رابطه دچار مشکل شده نیاز داره ذهنش رو آروم کنه و زندگی قبلی که اونو یاد روزای سختش بندازه نمیخواد. ظاهرا من اونو یاد روزای سختی میندازم که نکات مثبت و شیرینش رو نمیبینه .
پس دیگه پروفایل هارو به جواب چنلش تغییر نمیدم و میذارم اوضاع آروم به بی تفاوت باشه .
هر روز بیشتر نوشته بالای اکانتش رو میفهمم و درک میکنم
prenetd not to care "وانمود کن برات مهم نیست "
حس میکنم مستقیم داره به من میگه
گذشته ازین یه پیشنهاد کاری 2 هزار دلاری در ازای 5 تا طراحی لوگو بهم شده که 90 درصد ممکنه دروغ و فیک باشه اما حداقل منو از سرچ کردن دوباره برای ssl بازداشته که خوبه .
با بدبختی صبح زود بیدار میشم چون بدنم به 1 شب خوابیدن عادت کرده حتی فراتر 1 شب و این از اثرات توی رابطه بودنه :/
در رابطه با Ssl
این آخری با فامیلم یکم دعوام شد چون رسما اخلاق مظلوم نمایانش و همیشه در حال غر زدنش باعث شده یک سال کار طول بکشه و اینبارم به خاطر سفر به مشهدش طول کشید و نمیدونم چقدر برای استراحت بعد سفر و بعد سفر شمالش و بعد و بعد بعد ...
واقعا تا یه جایی دیگه نمیشه به آدما حق داد .
موضوعات مرتبط: یادداشت پرواز
برچسبها: یادداشت , رابطه , خستگی , رل
بلاکم میکرد ،دعوا کردیم ولی آنبلاکم کرد و یه آدرس توی بیو گذاشت ، بار اول که واردش شدم منو انداخت بیرون و آدرس رو برداشت و بلاک کرد ...
دوباره آنبلاک کرد و اون لینک رو گذاشت ، از طریق پروفایل و بیوی خودم باهاش حرف میزنم و آخرین بار گفتم خودت باید برگردی و حالت خوب شه ...
واقعا دوران عجیبیه
امیدوارم همه چیز درست شه
ssl مدام منو بازی میده و اینبار تا دهه محرم طولش میده ، لنگ 200 تومن پولم تا اون ییکی جزئش رو تهیه کنم ولی انگار پول ازم فرار میکنه .
فرادرس خیلی طول میده ، ویدئو تست فرستادم و برای دوره دیگه سرفصل فرستادم اما دیر به دیر جواب میدن
اعصابم ازین خورده که نمیتونم صبح زود بیدار بشم -.-
موضوعات مرتبط: یادداشت پرواز
برچسبها: شرح حال , وضعیت , یادداشت , عشق
تصمیم دارم تلاشمو بکنم و انشالله و امیدوارم که بتونم تا آخر این تعطیلات 40-50 ملیون تومنم پول دربیارم و بتونم آرزویی که از بچگی داشتم رو براورده کنم.
خریدن یه لپتاب گیمینگ...
واقعا دارم چیکار میکنم ...
از ssl تونستم یه جز رو تهیه کنم و امروز میخوام برای جزئی دیگه قیمت بگیرم .
دوره های فرادرس رو شکار میکنم و حواسم به پیجمم هست .
اگه Ssl تهیه شد شاید فیگما یاد گرفتم باهاش
موضوعات مرتبط: یادداشت پرواز
برچسبها: هدف , برنامه , هدف گذاری , تابستان
لپتابم و موبایل رو پس گرفتم . کارت sd موبایل نیست اما تونستم اطلاعات مفید لپتاب مخصوصا ssl رو ریکاوری کنم . خودمم باورم نمیشد . ویندوز لپتاب به ده آپدیت شده و چند روز قبل تبلیغ گرفتن دوره های جدید فرادرس رو دیدم . فرصت غنیمت شمردم و نرم افزار های جدید نصب کردم تا بتونم آموزش های بیشتری بذارم .
هر روز چند پیامی باهاش حرف میزنم ، گاهی دعوا ، گاهی هم تعریف و تمجید . عجیبه . چیزی بیشتر از همه میخوام اینکه مثل قبل بشه و دردهاشو رو پشت سر بذاره .
با وجود گم شدن چند باره اندازه ها و نمونه ssl بالاخره یک نفر پیدا شد تا کار رو انجام بده و سر اندازه ها چانه زنی نکنه . باید دقت کنم و بالاخره تمومش کنم .
ازینکه اینقدر کار ها عقب افتادن ، به خصوص فرادرس احساس عذاب وجدان میکنم .
به خاطر اتفاقات گذشته به شدت نیاز دارم با کسی صحبت کنم اما تنها همدمم همان کسی است که فعلا دوستم ندارد ..
موضوعات مرتبط: یادداشت پرواز
برچسبها: یادداشت