گرفتار پیچ و خم تا موهای سرنوشت بافته شده ام که خود از تار و پود بعدی اش خبری ندارم. مو سپید میکنم و فسفر در کوره مغز میریزم اما همچنان زندگی به قماری بیشتر می‌ماند تا دکان تصمیمات درست.

معلق بی تعلق به زمان اما در مکان به ناکجا میروم و این انبوه ندانسته هایم انبار می‌شوند. گاه به صفحات قبل ارجاع میشوم که یادم آید که بودم و چه میخواستم؟ به راستی چه از زندگی می خواهم؟

یک اغوش گرم و گوشی برای شنیدن؟ چیزی برای ساختن؟ احساسی برای کردن یا جایی برای رفتن؟

دوست دارم کار های زیادی را به انجام برسانم، بسان بچه ای که هنوز بزرگ نشده زندگی بزرگش کرده است.


موضوعات مرتبط: یادداشت پرواز
برچسب‌ها: سردرگم , کلافگی , تصمیم‌گیری , آینده

تاريخ : شنبه بیست و پنجم مرداد ۱۴۰۴ | 0:40 | نویسنده : محمد |

در نهایت من هنوز هم روتوش کار خوبی نیستم.

آنطور که میگذرانم حمایت نشدن از سمت نزدیکان بهای معمولیست که برای رویای نه چندان واضح خود خواهیم پرداخت. رویایی که توان توضیح دادنش هم سخت است و سال به سال عرض و طول و ارتفاع آن تغییر میکند. هرگز از بابت چگونگی و چیستی آن مطمئن نخواهیم بود اما آنچه حس میکنیم واضح است. باید شانس بیاورید که احساس در این بحث و جدل ها جایی داشته باشد تا بگذراند کنار مسیر معمول کاردیگری هم بکنید.

بعد از مقایسه شدن ها و مقایسه کردن ها دیدم که در جای خاصی نیاستاده ام. اطمینان دارم که همه شان از من بهتر هستند. تنها موردی که میتوان سبقت از آن اقدامی کرد، گذشته خودم است.

از من آینده به من گذشته:

- مهم نیست.

هرچند هنوز هم با خودم بعد از این قضایای مشابه بحث میکنم.


موضوعات مرتبط: داستان تغییر تفکر
برچسب‌ها: گذشته , مقایسه کردن , آینده , فتوشاپ

تاريخ : پنجشنبه هجدهم بهمن ۱۴۰۳ | 16:49 | نویسنده : محمد |
.: Weblog Themes By VatanSkin :.