وقتی لینکدین رو باز میکنم بعضیا انگار هر روز هفته و هر ساعت روز اونجان، چیزی مینویسن و عکسی میگیرن. با خودم میگم مردم این همه حرف و لحظه ثبت شده رو از کجا میارن؟ زندگی ما خیلی روتین و سادست یا مال اینا زیادی متنوعه.
اینستاگرام رو که باز میکنم بعضیا از لحظه به لحظه کار یا روزمرگی شون استوری میذارن، این همه مطلب رو از کجا میارن؟ از هوش مصنوعی؟ یا اونی که کلی استوری از کار کردنش میذاره چطوری تمرکزش بهم نمیریزه ؟
بعد از جنگ و تقریبا از نیمه های اون، سردرگم شدم و انگار که حوصله کاری رو ندارم. وقتم به بطالت بیشتری میگذرونم و شب ها مشکل خواب پیدا کردم. گاهی یک ساعت خیره به دیوار میشم و خوابم نمیبره تا اینکه پشه ای هم به این سکوت اضافه میشه. ورزش نمیکنم و با کم غذا خوردن وزنم رو کم میکنم تا با ssl هماهنگ بشه.
شرایط طوریه که گاهی میاستی و احساس میکنی که تو مسیر گم شدی، قرار بود چیکار کنی؟ کجا بری؟ چی بسازی؟...
خوشبختانه برای یک روح که نه کسی کار هاش رو میخونه و نه کسی کار های دیگش رو میبینه، شهرت عاملی برای تعیین ادامه مسیر نیست اما همین موردم یک قدمی خستگی و احساس ناامیدیست. آیا باقی زندگیم رو به عنوان یک طراح گرافیک امرار معاش میکنم و یکی دو کسب و کار فرهنگی - هنری راه میندازم؟ گاهی دوبله میکنم و دیگر چی؟...
با اینکه تو دهه دوم زندگیم هستم بازم مسیرم یک خط صاف راحت نیست و دوست دارم کار های مختلفی انجام بدم. زندگی کسایی که یک خط صاف رو دنبال میکنن چه شکلیه؟!
فکر میکنم به یک سفر نیاز دارم که خوشبختانه فراهم شد.
موضوعات مرتبط: یادداشت پرواز
برچسبها: تنبلی , اهمال کاری , خستگی
شاید زمانی که در خانه زیبایی زندگی میکردم رویای خانه ای دیگر را در ذهن پروراندم و آنقدر که باید شکر گزار خانه مان نبودم، نتیجه اش محروم شدن از حیات و محله و باغچه شد. امروز مدام اعتراض میکنم که خانه خوبی نگرفتیم و شاید در آینده از همینم محروم شوم.
چند روز پیش هم میگفتم کاش بی دغدغه موسیقی گوش دهم و نقاشی بکشم و بهم یاد اوری شد که اکنون هم مشغله آنچنان طاقت فرسایی ندارم و ناشکری میکنم.
این روز ها عجیب میگذرد هرچند که عجیب را واژه ای کم کارآمد در توصیف چیز های غیر معمول میدانم اما انگار که روز ها میگذرند، روتین ها ناسالم و حوصله کم میشود.
گاهی میگویم اگر یک فرد عادی با یک کار برای انجام دادن بودم چه میشد
برچسبها: تنبلی , خستگی , روزمره