پروژه مسخره ای را به خاطر یک سوتفاهم عجیب قبول کردم. البته که توانایی نه گفتم دارم اما در آن هنگام "نه" نگفتم. اکنون با وجود اینکه صفحه خودم را هم نمیتوانم به بازدید آنچنانی برسانم مسئول صفحه کس دیگر هم شده ام، برای دو نفر طراحی و تدوین ساده ای میکنم و بینشان تقسیم میکنم، یکی را خودم میگذارم دیگری را خودش. آش شله قلمکاری که فردی برایم پخت، چون فکر میکرد به من قول داده است که برایم پروژه بگیرد.
میگویند بیش از اندازه وسواس به خرج میدهی و حساس هستی اما میدانم در چنین مواقعی کوچک ترین تعللی شما را به مسیر بی انتهای بیگاری میکشد. برای منی که تخصصم چیز دیگریست و اکنون باید برای کسی محتوا هم تولید کنم، هفته یک بار به جایی بروم که سلیقه ام نیست و برداشت هایی بگیرم مسلما سخت گیری لازم است.
اکنون که سرم شلوغ شده است کاملا حس میکنم نباید این کار را قبول میکردم، قالب هایی را آماده میکنم و نمیگذارم اوقات بیشتری از آنچه که باید از من بگیرد.اندکی شاکی بود که چرا دهه هشتادی ها صبر و حوصله ندارند ما سه ماه بدون حقوق کار میکردیم.
خب
شاید دهه هشتادی احمق نیستند...
موضوعات مرتبط: تفکرات جدید
برچسبها: دهه هشتادی , پروژه , فیلمبرداری , یادداشت
چند روزیست که قصد دارم بنویسم اما غفلت و مشغله های مختلف مانع از نوشتن میشوند. دلم برایش تنگ شده است هرچند که نگاهی به پیام هایم نمیکند، از آن دوران که انبوه پیام هارا ارسال میکردم بسیار گذشته است ولی امیدوارم مرا بلاک نکرده باشد. نه حداقل قبل از پرداخت بدهی اش.
قسمت درگیر کننده داستان آنست که نگران و دوستدار کسی باشید اما در عین حال از او طلبی هم داشته باشید. تفکیک این دو مسئله نیازمند توضیح اضافه است ؟
از آنجایی که امیدچندانی به او ندارم تصمیم گرفتم بخشی اش را که قرض کرده بودم خودم پرداخت کنم اما چطور وقتی که خانواده گاهی گردش حساب هارا چک میکنند و توضیح اینکه همچین حرکتی زده ام مسخره است.
مطابق عنوان پست، چون بار قبل که نوشتم، نوشته هایم پاک شد، آن موقع احساس میکردم که وقتی باعث خوشحالی و رشد کسی میشوم احساس خوبی دارم و اکنون فکر میکنم که این کار کار درستی است. مثل همیشه از بعد مالی داستان ضعف میچکد....
ترم جدید آغاز شده است و تجربه پرداخت های گوناگون اینبار مرا با این موقعیت روبرو ساخت که خوردن سیب زمینی و تخم مرغ رایگان بهتر از غذای پولی است. دوشنبه هارا همچون شنبه مسیحیان میگذرانم، سنگین است باقی روز ها آنچنان دردسری ندارند.
نسبت به ssl وسواس پیدا میکنم انگار که چند سانت دیگر هم اضافه تر باید باشد اما دیگر خبری از مواد اولیه نیست و احتمالا برورد برای روزی که چند ملیون اضافه تر داشتم، فعلا که کم هم دارم !
برچسبها: یادداشت , ترم جدید , دلتنگ
خداروشکر توانستم با گفت و گو دعا از مشروط شدن به علت تقلب در ریاضی مهندسی نجات پیدا کنم. خوبه که معلم آدم منطقی بود و توضیحات فوق قانع کننده ام کافی بود تا 10 رو بگیرم.
سه روزی که خانه دستمان بود و خانواده در مسافرت بودند، متوجه شدم خانه داری واقعا از چیزی که به نظرمی آید پیچیده تر، سخت تر و کسل کننده تر است. با اضافه کردن تربیت فرزندان متوجه میشوم این شغل از چیزی که به نظر میآید بسیار مهم تر است. اینکه انرژی خانه، فعالیت شخصی و بچه هارا در یک تعادل نگه داشت خود هنری میخواهد.
اما تعادل من، با خرید یک کیبورد مکانیکال که شاید ارزان ترین مدلش هم باشد احساس ترقی میکنم، با اینکه هزینه اش از کار کردن بدست نیامده ولی تایپ با سهولت بیشتری انجام میشود. و البته حالت های روشنایی نوجوان پسندش...
البته کیبورد زرد و آبی رپو آنقدر زیبا بود که به یاد دوران قبل از اسباب کشی و دانشگاه در خانه قدیمی میافتادم، دورانی پر از شور زندگی، شاید به خاطر تاثیر رواشناسی رنگ زرد است.
گذشته از این ترقی کوچک، برنامه های کاری ام برای تابستان با گذشت دو هفته همچنان در بی تعادلی خاصی میگذرد، بین ضبط دوره، رسیدن به وب سایت ها و پیج کاری زمان را تنظیم کرده ام که هشت ساعت کار مفید داشته باشم. روز های پروژه ای گیرم بیاید زمان پیج و وب هارا فدایش میکنم. باید نقاشی و عکاسی هم بکنم.
از طرفی تصمیم گرفتم تهیه مطالب دوره را در حالت ssl انجام دهم که گاهی نتیجه بخش هم هست اما میلم بدان همیشگی نیست. به هر حال به پول اینکار نیاز دارم.
هدف گذاری ام برای این تابستان تهیه یک سیستم بهتر است. و این بار مصمم تر هستم.
امیدوارم که اینطور باشد...
به تازگی این ایده در ذهنم آمده که پس از اتمام لیساسنس کامبیوتر در دانشگاه آزاد یا پیام نور شهر خود مدیریت کسب و کار یا بازاریابی بخوانم. فکر میکنم بهتر از ادامه دادن رشته ای است که علاقه ای بدان نداشته و این مسافت طولانی را به خاطرش طی میکنم.
موضوعات مرتبط: یادداشت پرواز
برچسبها: یادداشت , تابستان , کیبورد مکانیکال , شرح وضعیت
روتین 3 شب بیدار شدن و در حالت SSL درس خوندن باعث درس خوندن شده ولی نظم زندگیم رو بهم زده زمان انگار خیلی سریع میگذره از بس بیرون نرفتم دارم خل میشم و از نظر ذهنی خسته شدم واقعا ...
چرا هیچ دانشجویی این قول قرار که در طول ترم درس میخونه رو آخرشم عملی نمیکنه ؟!
تازه وسواس پیدا کردم بازم مواد اولیه جور کنم پنج سانتی متر بزرگ تر بسازن برام.
موندم وسواسه تا کجا میره ...
فعلا باید پول هارو جمع کنم برای سیستم یا لپتاب خوب ، قرار داد 13 ملیونی واقعا انرژی مو افزایش داد :) سعی میکنم سریع ترین وقت ممکن کاراشو تموم کنم.
بهم گفت از چشمم افتادی و دیگه بالا نمیای...
تا چند روز ذهنم درگیره این جملست . الان متوجه شدم شاید منظورش چندین سال تلاش و روحیه دادن به منی بود که آخرشم کاری برای زندگیم نمیکردم تااینکه همه چیز بهم ریخت و به خودم اومدم.
اما چرا از دید من نبینیم ، کسی که چشمش افتاد تنها کسیه که حاضر شد کمکش کنه و براش دلسوزی کنه که تو زندگیش موفق شه .
موضوعات مرتبط: SSL ، یادداشت پرواز
برچسبها: یادداشت , روتین خواب , بهم ریختگی , از چشم افتادن
بابت پول زیادی که قرض دادم داشتم از دوستم خرده و کنایه میشنیدم . " خاک تو سرت عاشق دل خسته " یا " خیلی حرکت سمی کردی تو 80 تومن به کسی بدهکاری ندادی به یکی این همه پول دادی ..."
با حرف هاش میخندیدیم ولی واقعا نمیدونم چرا اینکارو کردم .
رابطه ما با یه نشیب زیاد به قهقرا رفت، من دچار افسردگی شدیدی شدم که تا تابستان اخیر ادامه داشت، میل شدید به دنبال کردنش، پیگیری حرفاش و کنه وار زنگ زدن بهش حتی منجر به تهدید و توهینم شد. همون بین براش مبلغی رو واریز کردم، نیمه شب و بار ها سعی کردم کمکش کنم با طریقه های مختلف.
او هم ممنون بود، تشکر میکرد اما بعدش با لحنی صحبت میکرد انگار وضیفه منه که باید کمک کنم، حتی در مورد این مبلغ هنگفت ...
رابطه ما هرچیز شیرین، آموزنده و فانتزی که بوده الان دوستان قابل اعتماد سردی هستیم که با یه زخم کهنه نسبت به هم دوری میکنیم.
البته اگه پولم رو پس بده این تعریف درسته وگرنه که به قول دوستم " ازت سو استفاده کرده بدبخت ! "
البته همه معتقدن همینطوره ولی من نه ...
چون برای من یه غریبه نبود. آشنایی بود که حتی یادش مونده بود چه تکه کلامی رو یادم داده " خواهش میشود ..."
ولی از طرفی هم خیلی از محبت های منم یکطرفه بود، تو دو هفته مکالمه سردمون با خودم گفته بسه پسر، اگه طرف قدرتو نمیدونه دیگه نیازی نیست انرژی بدی ، نیازی نیست تلاش کنی، اون ناراحته ازت ، بزار هر وقت خواست دلیلش رو بگه ...
فکر کنم اینبار تنها باریه که من واقعا تسلیم رضای خدا هستم .
الکی مثلا ، با خودم صادق باشم بهتره ، اگه ssl نبود تا الان خل شده بودم .
مرحم درد دیوانه وار و ناسالم زندگی من ...
.
.
.
خودمم زندگی سالم و واقعی میخوام ولی فکر میکنم زورمو زدم دیگه
نه ؟
موضوعات مرتبط: تفکرات جدید ، SSL
برچسبها: شکست عشقی خوردن , زندگی , یادداشت
گاهی با خودم فکر میکنم شاید یک سال باید دور باشیم، رشد کنیم، درد بکشیم، یاد بگیریم و دوباره جایی شاید تاریک شاید روشن دیدار کنیم. دیدار شاهزاده و فرشته اما این بار...
شاید کمی متفاوت باشد، شاید شاهزاده دیگر آمده از قصری آسمانی نباشد و فرشته بلند پروازی برخواسته از رویا ها .
شاید کمی واقعی تر شده باشیم. واقعی از جنس انسان ها ...
واقعی از جنس زخم ها، درد ها و خستگی ها . شاید هردو آموخته باشیم ، برخی آموخته ها که باید بابتشان درد میکشیدیم اما اگر آن روز رسید . آرزو میکنم هیچکدام در این پوسته جدیدمان خود قبلمان را دفن نکرده باشیم .
آرزو میکنم میان این دنیای همیشه خاکستری زشت، شمع درونمان روشن، ایمان درون شعله اش مستحکم و دست در دست هم جایی در آسمان افسانه ها برای خود بسازیم.
خستم...
اونقدر خسته که دلم میخواد تو آغوشش تموم بشم ...
ولی سختی کشیدن و با درد و رنج ادامه دادن تنها راه رشد من بود انگار ...
افسوس قدر شناس پرواز در محبت نبودم که آرزو هایم مرا به پرواز میان طوفان ها کشاند .
قول بدیم عوض نشیم هیچوقت ...!
موضوعات مرتبط: یادداشت پرواز
برچسبها: یادداشت , دلنوشت , دلتنگی , خستگی
دیدم حس و حال هیچی نیست گفتم باهاشون برم ، دهنمون سرویس شد ولی همه جا دعا و نذر کردم
این پست رو کامل ننوشتم ولی برام جالب بود که اصلا این وب مخاطب هم داره
خب مهم نیست ، به هرحال فک کنم مطالب مذهبی انگار تو گوگل فارسی بالاتر رفتن یا شانسی شده ...
احاساساتم تغییر خاصی نکردن، ssl هم همینطور ، تازه یه مشکل تازه تر اینکه پول ندارم هزینه خیاط رو بدم !
البته دروغ نگم یه چیزی تغییر کرد
اون از اینستاگرام رفت کلا
خب این یه دردل با خداست، اینکه بهم حق بده اینقدر فرصت رو غنیمت نشمرم هرچی شد بهش پیام بدم ، واقعا چند بار دیگه باید فحش بخورم. هرچند اینکارو کردم و احتمالا الان بهش اس مس هم بدم ...
تازگی یه چیزای جدید دربارش شنیدم، واقعا برام عجیبه فقط یکیدوماه عضو یه گروه مجازی بشه و اینطوری اعضاشو متاثر کنه . خیلی اسرارآمیز ظاهر شده بینشون و اینجا منم که احساس میکنم واقعا گم شدم ؟! یا اونو گم کردم ؟!
چطوری حضور و عدم حضور یه نفر تو زندگیم اینقدر اثر گذاشته که کل تابستون هیچ غلطی نکردم ؟! یکی بهم گفت دورش 3 یا 4 سال طول ممکنه بکشه ولی از حرفش خوشم نمیاد. مردم موقعی که چیزی رو تجربه نکردن خوب عینک متخصص هارو میزنن
3 یا 4 سال شوخیت گرفته دیگه .
هرچند طرف زیاد باور هاش با من یکی نبود برای همین وسط اربعین بودنم باهاش دعوام شد و بلاکم کرد .
الان دارم براش میم میفرستم . واقعا من آدم وابسته ایم یا اینقدر اضافیهم که کسی بهم وابسته نمیشه ...
شاید الان که دارم مینویسم ایمانم رو نمیبازم یه روزی ایمانم رو باختم اما امیدوارم که نبازم ، ایمان به اینکه هیچیز بی حکمت نیست. راستم هست اما روزا روزای سختیه واقعا، دسیپلین و پشت کار آدمو میطلبه ، اینکه حس هیچی نداری ولی بازم یه کاری میکنی و پولم نداری
تف تو دانشگاه ، امیدوارم موج دوم انقلاب رو اینقدر محکم شروع کنیم و در این حکومت تخته که اونم بره به درک
موضوعات مرتبط: یادداشت پرواز
برچسبها: یادداشت , کربلا , سفر
با پاک کردن حسابش فقط میبینم که استوری ها و پست هامو میبینه و بعضیا رو لایک میکنه . گهگاهی پیامی میده اما واقعا نمیدونم تو زندگیش چه خبره ...
از طرفیssl ااصلا پیش نمیره و کسی پیدا نمیشه ، پیدا هم میشه یکی از بخش هارو بلد نیست .
تا کی قراره اینطوری باشه ؟ نه این بشه نه اون ، دوتا چیز که قابل مقایسه نیستند اما به اندازه خودشون موثر هستند ...
38 روز دیگه تا پایان تعطیلات مونده ...
گندش بزنن حداقل این دوران باقی مونده رو مفید باشم هرچند نمیدونم واقعا چه نتیجه ای داره .
من واقعا باید چیکار کنم ؟
دوستش دارم، دنبالش میکنم و حتی 2 نصف شب هم حواسم بهش هست .
آیا اونم حواسش به من هست ؟...
موضوعات مرتبط: SSL ، یادداشت پرواز
برچسبها: یادداشت , انتظار , دوراهی
به پیشنهاد دوستی تصمیم گرفتم دیگه رو مخش نرم و هی باهاش حرف نزنم .پس صبر کردم و فقط ازش خواستم پیام های کانالش رو برام فورروارد کنه . گاهی توی اینستاگرام بهم پیام میداد و کارمیکردیم. براش کاور میساختم و یه شب ساعت دو نصف شب در اقدامی عجیب که خودش هم متحیر شده بود براش تمام دارایی تو کارتم رو ریختم ...
فکر نمیکینم اگه کسی ساعت دو نصف شب برای شما بره عابربانک و اینکارو رو بکنه آدم بدی باشه ...
بعد از مدتی حسابش رو پاک و احتمالا اون کانال رو رها کرده، توی اینستاگرام گاهی ازم درباره ترفند های پست و فالوور گیری سوال میپرسه و در این حال که دارم اینو مینوسم ...
نمیدونم چرا هیچ حسی ندارم .
من دوستش دارم ولی این انتظار وحشتناکه ...
با خودم روراست باشم بعد از یک کلاه برداری2000 دلاری که اسیرش نشدم و در نهایت 5 لوگو در طول 5 روز ساختم درامدی نداشتم ، تابستانی که قرار بود در آخرش لپتاب گیمینگ بخرم 40 روز ازش باقی مونده...
درسته ، زندگی همینه
من انگیزه بالایی ندارم و هر روز صبح سعی میکنم زود بلند بشم .
اوج دستاورد من
برچسبها: یادداشت , روزمره , عشق , انتظار
به گفته یکی از اطرافیان تصمیم گرفتم کامل یه مدت از زندگیش برم کنار ، بدون علامت گذاری و بدون یادداشت و کارای مخفیانه ، نتیجه آخرینش هم فحش خوردن برای بار هزارم تو پیامک بود .
بهم گفت کسی که توی یه رابطه دچار مشکل شده نیاز داره ذهنش رو آروم کنه و زندگی قبلی که اونو یاد روزای سختش بندازه نمیخواد. ظاهرا من اونو یاد روزای سختی میندازم که نکات مثبت و شیرینش رو نمیبینه .
پس دیگه پروفایل هارو به جواب چنلش تغییر نمیدم و میذارم اوضاع آروم به بی تفاوت باشه .
هر روز بیشتر نوشته بالای اکانتش رو میفهمم و درک میکنم
prenetd not to care "وانمود کن برات مهم نیست "
حس میکنم مستقیم داره به من میگه
گذشته ازین یه پیشنهاد کاری 2 هزار دلاری در ازای 5 تا طراحی لوگو بهم شده که 90 درصد ممکنه دروغ و فیک باشه اما حداقل منو از سرچ کردن دوباره برای ssl بازداشته که خوبه .
با بدبختی صبح زود بیدار میشم چون بدنم به 1 شب خوابیدن عادت کرده حتی فراتر 1 شب و این از اثرات توی رابطه بودنه :/
در رابطه با Ssl
این آخری با فامیلم یکم دعوام شد چون رسما اخلاق مظلوم نمایانش و همیشه در حال غر زدنش باعث شده یک سال کار طول بکشه و اینبارم به خاطر سفر به مشهدش طول کشید و نمیدونم چقدر برای استراحت بعد سفر و بعد سفر شمالش و بعد و بعد بعد ...
واقعا تا یه جایی دیگه نمیشه به آدما حق داد .
موضوعات مرتبط: یادداشت پرواز
برچسبها: یادداشت , رابطه , خستگی , رل
بلاکم میکرد ،دعوا کردیم ولی آنبلاکم کرد و یه آدرس توی بیو گذاشت ، بار اول که واردش شدم منو انداخت بیرون و آدرس رو برداشت و بلاک کرد ...
دوباره آنبلاک کرد و اون لینک رو گذاشت ، از طریق پروفایل و بیوی خودم باهاش حرف میزنم و آخرین بار گفتم خودت باید برگردی و حالت خوب شه ...
واقعا دوران عجیبیه
امیدوارم همه چیز درست شه
ssl مدام منو بازی میده و اینبار تا دهه محرم طولش میده ، لنگ 200 تومن پولم تا اون ییکی جزئش رو تهیه کنم ولی انگار پول ازم فرار میکنه .
فرادرس خیلی طول میده ، ویدئو تست فرستادم و برای دوره دیگه سرفصل فرستادم اما دیر به دیر جواب میدن
اعصابم ازین خورده که نمیتونم صبح زود بیدار بشم -.-
موضوعات مرتبط: یادداشت پرواز
برچسبها: شرح حال , وضعیت , یادداشت , عشق
لپتابم و موبایل رو پس گرفتم . کارت sd موبایل نیست اما تونستم اطلاعات مفید لپتاب مخصوصا ssl رو ریکاوری کنم . خودمم باورم نمیشد . ویندوز لپتاب به ده آپدیت شده و چند روز قبل تبلیغ گرفتن دوره های جدید فرادرس رو دیدم . فرصت غنیمت شمردم و نرم افزار های جدید نصب کردم تا بتونم آموزش های بیشتری بذارم .
هر روز چند پیامی باهاش حرف میزنم ، گاهی دعوا ، گاهی هم تعریف و تمجید . عجیبه . چیزی بیشتر از همه میخوام اینکه مثل قبل بشه و دردهاشو رو پشت سر بذاره .
با وجود گم شدن چند باره اندازه ها و نمونه ssl بالاخره یک نفر پیدا شد تا کار رو انجام بده و سر اندازه ها چانه زنی نکنه . باید دقت کنم و بالاخره تمومش کنم .
ازینکه اینقدر کار ها عقب افتادن ، به خصوص فرادرس احساس عذاب وجدان میکنم .
به خاطر اتفاقات گذشته به شدت نیاز دارم با کسی صحبت کنم اما تنها همدمم همان کسی است که فعلا دوستم ندارد ..
موضوعات مرتبط: یادداشت پرواز
برچسبها: یادداشت
احساس میکنم میلم به SSL آرامش کثیفی بهم میدهد.
او برگشته، البته نه ازآن برگشتن ها فقط ضربه آخر را خورد و گهگاهی دعوا میکنیم، مرا صدا میزند، بهم میگوید کجایی و ناگهان گفت و گو را پاک میکند...
متنفرم حس کنم ازآن دست آدم های ادایی شده است که ناز میکنند چون به هیچ وجه اینگونه نبوده و نیست، ساده و قدرتمند و مهربان...
اما اینبار به مانند قبل دلواپسی شدید نمیگیرم، البته کمتر به نسبت قبل، بیشتر ذهنم را سفارش اصل گرفته است و مدام پیام میفرستم که کجایش چطور باشد تا بالاخره انجام شود
من دارم توسط نفس کثیفم در تاریکی بلعیده میشوم؟...
هنوز وسایلم را از کلانتری نگرفته ام و به زودی برمیگردم، امیدوارم کمتر آنجا ازم بپرسم در زندگی ات میخوای چکار کنی
موضوعات مرتبط: SSL
برچسبها: یادداشت , مشکل روانی , تاریکی
احساس میکنم از گینتامایی که میبینم یه سری پیام ها بهم میرسه درباره وضعیت زندگیم ...
مثل اینکه گاهی باید بذاری کسی که دوستش داری تو تنهایی راهشو پیدا کنه و کنارش باشی ، یا اینکه جدی تر و دارک تر صحبت کنی تا احساساتی
دیروز دوباره به انبوه پیام هام جواب داد و گفت هیچکدوم رو نمیخونه اکثر اوقات . گفت به چیزی فکر نمیکنه و فقط اشتباه میکنه ...
خیلی باحال و جالب بود برای چند لحظه داشتیم واقعا حرف میزدیم . خودمونو طوری جا زدیم انگار تازه همو دیدیم و بعدش انگار حوصلش سر رفت یا ناراحت شد و رفت .
بین این حرفا بهم گفت اگه یه غریبه بودم صحبت کردن راحت تر بود .
دارم فکر میکنم ، غریبه ها تورو نمیشناسن پس ساده تر میشه از طعنه ها و حرفای غیر مستقیم استفاده کرد. اونا بهت روحیه دوستی نمیدن و بی طرف تر میبیننت .
شاید چند تا ویژگی دیگم باشه . ولی خوشحالم یکمی حرف زد .
وضعیت خودم...
قرار بود دیروز برگردم خوابگاه تا امروز جلسه دادسرا باشم ولی بهم گفتن این کارای فرمالیته تا قیامت ادامه پیدا میکنه نمیخواد بری . با هشت تا شاکی هم کارشون راه میافته . خودم فکر میکنم همین یه جلسه فقط لازم بود .
تاریخ امتحانام دارن نزدیک میشن و به سختی سعی میکنم بخونم . حس کسلی و خستگی همه وجودمو گرفته تاجایی که راه میرم تلو تلو میخورم. اخیرا سه تا پیکسل آرت ساختم که به نظرم خیلی دوست داشتنی شدن .
بعد از کلی کلنجار با فرادرس قبول شدم که ادامه دوره رو بذارم و خدا میدونه کی پولش میرسه . به زودی سه تا پست جدیدم رو میذارم و باید بگم اصلا حوصله دانشگاه ندارم .
فکر میکنم بهتره از انگیزه دادن و یاداوری گذشته بهش خودداری کنم و یکم مستقیم تر حرف بزنم . اما سخته ...
فکر نکنم درک کنه ولی واقعا سخته که شدت ناراحتیم رو از حالش ابراز نکنم و نخوام بهش بگم که دلم تنگ شده
موضوعات مرتبط: یادداشت پرواز
برچسبها: روزانه , گزارش , یادداشت , دلتنگی
ظاهرا هروقت تصمیم بگیریم که کاری کنیم کائنات برای انجام نشدنش بسیج میشن...
توی 16 روز اول نوروز برنامه ای برای هیچی نداشتم اما پیشرفتم بهتر از این مدت بود ، همینکه فکر کردم میتونم کاری کنم 5 روز اول با چت های افراطی گذشت ، اونقدری که فرصت فکر کردن نداشتم . بی خیال کتاب" پدر خوانده پول شدم " و رفتم سراغ " اثر مرکب " . نسبت به "پدر پولدار پدر بی پول " قطر کمتری داره ولی به خاطر اینکه نویسنده مدام معتقده این یک کتاب رمان نیست نمیتونستم تمومش کنم . انگار که باید هربار فکر کنم ، عمل کنم و بعد از نتیجه سراغ مرحله بعد برم.
ایلاستریتور رو یاد گرفتم ، حداقل در سطح مقدماتی اما به نظر پیچیدگی کمتری نسبت به فتوشاپ داره . شایدم من هنوز سرمو داخل آب فرو نبردم ...
شروع کردم به یاد گیری اصول کارگردانی و فیلمبرداری و به طرز مسخره ای تموم نشد .
شاید بیش از حد سخت میگیرم و واقعا خلاصه کردن 4 سال دانشکده هنر توی 1 ماه نشدنیه ولی وقت ندارم ...
البته ، وقتی اینبار میگم وقت ندارم ، انرژی از درونم احساس نمیکنم ...
فقط تنهایی...
تنهایی به علاوه احساس ناتوانی نسبت به همون وضعیت همیشگی ، کودن هایی که باعث شدند نتونم روابط اجتماعی خوبی داشته باشم. این مدت انگیزه ای برای بازی کردن نداشتم یا اینکه ssl ...
مادامی که این رعشه به مغزم هست نمیتونم احساس شادی کنم و اونم خلاص شدن از این دخمست . فکر میکنم هر لحظه اون احمق میاد و با قصد ریختن برنامه برام ، افکارم ، آرامشم و اهدافم رو به سخره میگیره و از بین میره ، پس باید خلاص شم قبل ازاینکه عذاب ssl دانشگاه رو حضوری کنه یا کاری کنه اون به من گیر بده .
بعد از دانش سینما دوباره سراغ تدوین میرم تا این مهارت ناقص رو کامل تر کنم . چند تا کات و دیلیت زدن رو نمیشه اسمشو تدوین کردن گذاشت .
موضوعات مرتبط: یادداشت پرواز
برچسبها: رمضان , یادداشت , برنامه ریزی , روزمرگی