با پاک کردن حسابش فقط میبینم که استوری ها و پست هامو میبینه و بعضیا رو لایک میکنه . گهگاهی پیامی میده اما واقعا نمیدونم تو زندگیش چه خبره ...

از طرفیssl ااصلا پیش نمیره و کسی پیدا نمیشه ، پیدا هم میشه یکی از بخش هارو بلد نیست .

تا کی قراره اینطوری باشه ؟ نه این بشه نه اون ، دوتا چیز که قابل مقایسه نیستند اما به اندازه خودشون موثر هستند ...

38 روز دیگه تا پایان تعطیلات مونده ...

گندش بزنن حداقل این دوران باقی مونده رو مفید باشم هرچند نمیدونم واقعا چه نتیجه ای داره .

من واقعا باید چیکار کنم ؟

دوستش دارم، دنبالش میکنم و حتی 2 نصف شب هم حواسم بهش هست .

آیا اونم حواسش به من هست ؟...


موضوعات مرتبط: SSL ، یادداشت پرواز
برچسب‌ها: یادداشت , انتظار , دوراهی

تاريخ : دوشنبه سی ام مرداد ۱۴۰۲ | 11:4 | نویسنده : محمد |

به پیشنهاد دوستی تصمیم گرفتم دیگه رو مخش نرم و هی باهاش حرف نزنم .پس صبر کردم و فقط ازش خواستم پیام های کانالش رو برام فورروارد کنه . گاهی توی اینستاگرام بهم پیام میداد و کارمیکردیم. براش کاور میساختم و یه شب ساعت دو نصف شب در اقدامی عجیب که خودش هم متحیر شده بود براش تمام دارایی تو کارتم رو ریختم ...

فکر نمیکینم اگه کسی ساعت دو نصف شب برای شما بره عابربانک و اینکارو رو بکنه آدم بدی باشه ...

بعد از مدتی حسابش رو پاک و احتمالا اون کانال رو رها کرده، توی اینستاگرام گاهی ازم درباره ترفند های پست و فالوور گیری سوال میپرسه و در این حال که دارم اینو مینوسم ...

نمیدونم چرا هیچ حسی ندارم .

من دوستش دارم ولی این انتظار وحشتناکه ...

با خودم روراست باشم بعد از یک کلاه برداری2000 دلاری که اسیرش نشدم و در نهایت 5 لوگو در طول 5 روز ساختم درامدی نداشتم ، تابستانی که قرار بود در آخرش لپتاب گیمینگ بخرم 40 روز ازش باقی مونده...

درسته ، زندگی همینه

من انگیزه بالایی ندارم و هر روز صبح سعی میکنم زود بلند بشم .

اوج دستاورد من


برچسب‌ها: یادداشت , روزمره , عشق , انتظار

تاريخ : شنبه بیست و هشتم مرداد ۱۴۰۲ | 23:28 | نویسنده : محمد |
.: Weblog Themes By VatanSkin :.