مدام احساس خستگی میکنم، بی حوصلم و کاری نمیکنم. این وضعیت افتضاحه


موضوعات مرتبط: یادداشت پرواز
برچسب‌ها: حوصله , خستگی

تاريخ : پنجشنبه بیست و سوم مرداد ۱۴۰۴ | 19:16 | نویسنده : محمد |

وقتی لینکدین رو باز میکنم بعضیا انگار هر روز هفته و هر ساعت روز اونجان، چیزی مینویسن و عکسی میگیرن. با خودم میگم مردم این همه حرف و لحظه ثبت شده رو از کجا میارن؟ زندگی ما خیلی روتین و سادست یا مال اینا زیادی متنوعه.

اینستاگرام رو که باز میکنم بعضیا از لحظه به لحظه کار یا روزمرگی شون استوری میذارن، این همه مطلب رو از کجا میارن؟ از هوش مصنوعی؟ یا اونی که کلی استوری از کار کردنش میذاره چطوری تمرکزش بهم نمیریزه ؟

بعد از جنگ و تقریبا از نیمه های اون، سردرگم شدم و انگار که حوصله کاری رو ندارم. وقتم به بطالت بیشتری میگذرونم و شب ها مشکل خواب پیدا کردم. گاهی یک ساعت خیره به دیوار میشم و خوابم نمیبره تا اینکه پشه ای هم به این سکوت اضافه میشه. ورزش نمیکنم و با کم غذا خوردن وزنم رو کم میکنم تا با ssl هماهنگ بشه.

شرایط طوریه که گاهی میاستی و احساس میکنی که تو مسیر گم شدی، قرار بود چیکار کنی؟ کجا بری؟ چی بسازی؟...

خوشبختانه برای یک روح که نه کسی کار هاش رو میخونه و نه کسی کار های دیگش رو میبینه، شهرت عاملی برای تعیین ادامه مسیر نیست اما همین موردم یک قدمی خستگی و احساس ناامیدیست. آیا باقی زندگیم رو به عنوان یک طراح گرافیک امرار معاش میکنم و یکی دو کسب و کار فرهنگی - هنری راه میندازم؟ گاهی دوبله میکنم و دیگر چی؟...

با اینکه تو دهه دوم زندگیم هستم بازم مسیرم یک خط صاف راحت نیست و دوست دارم کار های مختلفی انجام بدم. زندگی کسایی که یک خط صاف رو دنبال میکنن چه شکلیه؟!

فکر میکنم به یک سفر نیاز دارم که خوشبختانه فراهم شد.


موضوعات مرتبط: یادداشت پرواز
برچسب‌ها: تنبلی , اهمال کاری , خستگی

تاريخ : چهارشنبه بیست و پنجم تیر ۱۴۰۴ | 22:4 | نویسنده : محمد |

شاید زمانی که در خانه زیبایی زندگی میکردم رویای خانه ای دیگر را در ذهن پروراندم و آنقدر که باید شکر گزار خانه مان نبودم، نتیجه اش محروم شدن از حیات و محله و باغچه شد. امروز مدام اعتراض میکنم که خانه خوبی نگرفتیم و شاید در آینده از همینم محروم شوم.

چند روز پیش هم میگفتم کاش بی دغدغه موسیقی گوش دهم و نقاشی بکشم و بهم یاد اوری شد که اکنون هم مشغله آنچنان طاقت فرسایی ندارم و ناشکری میکنم.

این روز ها عجیب میگذرد هرچند که عجیب را واژه ای کم کارآمد در توصیف چیز های غیر معمول میدانم اما انگار که روز ها میگذرند، روتین ها ناسالم و حوصله کم میشود.

گاهی میگویم اگر یک فرد عادی با یک کار برای انجام دادن بودم چه میشد


برچسب‌ها: تنبلی , خستگی , روزمره

تاريخ : سه شنبه دهم تیر ۱۴۰۴ | 13:4 | نویسنده : محمد |

با گذر زمان به این نتیجه رسیدم که وقتی میگیم کاش تابستون شه وقتمون باز میشه، کاش فرجه امتحانی بشه وقتمون باز بشه، کاش تعطیلات بشه وقتمون باز شه و... درواقع بهانه های مختلفی هستند که فکر می‌کنیم کار بزرگی انجام میدیم ولی هیچکاری خاصی نمی‌کنیم.

وقتی بین درهم برهم ترین وضعیت ممکن، درس و دانشگاه و کار های اداری احمقانه با خوک های دوپای بی ارزش، پروژه های هوایی تصمیم به کار میگیرید، واقعا کار می‌کنید. با شیب کم اما موثر ✨

قسمت منفی فرایند اینجاست که دچار فشار کاری میشیم که مارو میتونه برای یک ساعت بازی‌ کردن یا انیمه دیدن هم نسخ کنه.

گاهی برام عجیبه من چرا چند تا کار باهم انجام میدم. همیشه میگم اگه مثل فلانی منم یک کارو بکنم معلومه موفق میشم ولی واقعا همون یک کار رو تنها انجام نمیدم.

تاجایی که دلم برای خونه تنگ میشه، خونه و محله ای که بچگی بی دغدغه من درون کوچه های آجری و باغچه های کوچیک و بزرگش گذشت...

استراحت نمیکنم ولی با وجود توانایی های مختلف انگار کار بزرگی هم نمیکنم، یک مسیر آهسته اما پیوسته من رو تا کجا میبره؟

اخیرا بعد از دو روز سخت بیهوده ویدیویی آپلود کردم که بیشترین بازدید و آمار صفحه من رو گرفت، نزدیک 175 هزار بازدید و بیشتر از 8 هزار لایک! طوری که انگار مثل یک شوکر به صفحم جان دوباره داد و آمارش رو درست کرد.

اون ویدئو یک میم بود!

این همه نمونه کار و ویدئو های مختلف بذار آخرش یک میم ترند میشه.


برچسب‌ها: روزنوشت , خستگی , بدون استراحت , وایرال شدن

تاريخ : شنبه دوازدهم آبان ۱۴۰۳ | 0:31 | نویسنده : محمد |

عصبیم ...!

ازینکه هیچ روزی با بازدهی خوب نمیگذره، ازینکه انگار من دنبال پولم و دارم به خاطرش حس و حال خوب، خلاقیت پروری و وقت رو میدم و اون انگار هی دور تر میشه . ازین که هر روز صبح بیدار میشم ولی انگار هیچکاری نمیکنم شب میشه .

واقعا چطوری خوابگاه به کارام میرسم ؟

حتی وقتی ساعت 4 از خواب بلند میشم همین بساطه، چند روزه میخوام کالرگریدینگ شروع کنم به آموزش دیدن ولی میبنیم وقت تمومه باید بخوابم ، زود میخوابم ؟ نه آخرش میبینم یک نصف شبه و خوابم .

این روتین یه مشکلی داره و مشکلش رو نمیفهمم!

نه ورزش توشه، نه پول توشه، نه کالرگریدینگ توشه، نه تفریح توشه ! دو هفته طول کشیده تا یک فیلم دیدم بالاخره

باید یه فکری به حال این کثافت بکنم اینطوری اصلا بازدهی نداره جز خستگی!


موضوعات مرتبط: یادداشت پرواز
برچسب‌ها: بی برنامگی , خستگی , موفق نبودن , روتین

تاريخ : شنبه بیست و یکم بهمن ۱۴۰۲ | 23:30 | نویسنده : محمد |

تقریبا از اواخر امتحانات ترم بی حوصله و کسل شدم. حوالی 8 یا 9 بهمن هوا یا ابریست یا بارانی یا سوزناک و آفتابی. حوصله هیچ کاری را ندارم حتی حرف زدن با صمیمی ترین دوستم. عصبی هستم و اگر جلوی خودم را نگیرم احتمالا به هر پیج و صفحه ای که برسم نفرت پراکنی میکنم.

شاید عادت ماهیانه شدم! از نوع مردانه اش...

انگار حس هیچ کاری نیست، از طرفی به خودم میگویم باید استمرار داشته باشم اما از آن طرف میدانم که حس کاری را ندارم. فکر میکنم نیاز دارم هیچ کاری نکنم.

از بی پولی خسته شده ام و این هفته بی خاصیت در حالم بی تاثیر نبوده . به خاطر امتحانات نه خوب کار کردم و نه خوب درس خواندم . نتیجه اش شد هفته یا بدون پول، حتی آنقدری ندارم که یک کیبرد مکانیکال بخرم.

زهرا...

خب او میگوید که هرچیزی بین مابوده تمام شده و هیچ تلاشی دیگر کارسال نیست و من هم تلاشی نمیکنم . الآن دوتا آشنای قدیمی هستیم که یک بدهی به هم وصلمان کرده است . کسی چه میداند قرار است چه شود.


موضوعات مرتبط: یادداشت پرواز
برچسب‌ها: کسلی , بی حالی , پریود مردانه , بی حوصله

تاريخ : جمعه سیزدهم بهمن ۱۴۰۲ | 23:18 | نویسنده : محمد |

اغلب حدس میزنم با من حرف نمیزند و بر دلتنگی و علاقه اش سرپوش میگذارد تا من و خودش گرفتار گرداب حرف زدن های مکرر از روی عشق نشویم ، تا پاس شب و روز به چت مشغول نباشیم و بتوانیم روی پای خود بیاستیم .

در نهایت آن موقع دوباره یکدیگر را خواهیم دید و اینبار تا ابد خواهیم بود .

:(


موضوعات مرتبط: تفکرات جدید
برچسب‌ها: دلتنگی , کار , خستگی , عشق

تاريخ : سه شنبه شانزدهم آبان ۱۴۰۲ | 21:53 | نویسنده : محمد |

اینقدر رفت و آمد بین شهری کردم که واقعا کلافه و خسته شدم. خدالعنت کنه اونی که باعث و بانی این همه زحمت شد. هر برگشتی که به خونه دارم سرشار از افسردگی، عدم تمرکز و کنترل نکردن خودمه . از طرفی ssl کامل نشده هنوز و به طرز مسخره ای منتظرم بعداز تکمیلش درس هام رو بخونم .

البته جسته گریخته میتونم بخونم ولی انگار اصلا کنترلی روی خودم ندارم وقتی خونم.

هنوز یکی از قسمت هاش مونده و بعد از واریزی هزینه کارم میتونم قسمت آخرش رو تهیه کنم.

حسی بهم میگه شاید همون موقع پیامی ازش بگیرم ...


موضوعات مرتبط: SSL
برچسب‌ها: خستگی , کلافه

تاريخ : شنبه سیزدهم آبان ۱۴۰۲ | 10:43 | نویسنده : محمد |

از سال هفتم تا نهم با پسری همکلاسی و دوست بودم که رابطه صمیمانه باهم پیدا کردیم . هم صحبتی های همیشگی زنگ های تفریح، هم تیمی های ورزشی، همره هم تو اردو ها و سالن های ورزشی ...

من از بقیه دوستاش بیشتر بهش نزدیک شده بودم ، پسری محافظه کار که هیچوقت منو قضاوت نکرد، ایراداتم رو به سخره نگرفت و علایق مشترکمون باعث میشد اهداف مشابه بچینیم .

وقتی دبیرستانمون جدا شد ارتباط فیزیکمون کم ولی مجازی و سالن ها پابرجا بود تا اینکه سال دوم دانشگاه ناگهانی دیگه جوابم رو نداد .

بعید میدونم دیگه اصلا بهم فکر بکنه

این اتفاق باعث شده فکر کنم وضعیتی که الان توش هستم هم مشابه باشه و اون منو ناگهانی دورانداخته باشه، بدون اینکه علتش رو بدونم یا داستانش رو بفهمم .

بار عظیم پشیمونی، احساس کم بودن و عذاب وجدان تواین مواقع حس میشه چون نمیدونم چیکار کردم و چی شد .

فعال فقط دوست دوران بچگیم و یه دوست دانشگاهی دارم که منو دور ننداختن.

کار به جایی رسیده که فکر میکنم از قصد بامن حرف نمیزنه تا مستقل و قوی تر بشم و بعد برگرده


موضوعات مرتبط: تفکرات جدید
برچسب‌ها: عذاب وجدان , وضعیت روانی , خستگی

تاريخ : پنجشنبه چهارم آبان ۱۴۰۲ | 10:57 | نویسنده : محمد |

گاهی با خودم فکر میکنم شاید یک سال باید دور باشیم، رشد کنیم، درد بکشیم، یاد بگیریم و دوباره جایی شاید تاریک شاید روشن دیدار کنیم. دیدار شاهزاده و فرشته اما این بار...

شاید کمی متفاوت باشد، شاید شاهزاده دیگر آمده از قصری آسمانی نباشد و فرشته بلند پروازی برخواسته از رویا ها .

شاید کمی واقعی تر شده باشیم. واقعی از جنس انسان ها ...

واقعی از جنس زخم ها، درد ها و خستگی ها . شاید هردو آموخته باشیم ، برخی آموخته ها که باید بابتشان درد میکشیدیم اما اگر آن روز رسید . آرزو میکنم هیچکدام در این پوسته جدیدمان خود قبلمان را دفن نکرده باشیم .

آرزو میکنم میان این دنیای همیشه خاکستری زشت، شمع درونمان روشن، ایمان درون شعله اش مستحکم و دست در دست هم جایی در آسمان افسانه ها برای خود بسازیم.

خستم...

اونقدر خسته که دلم میخواد تو آغوشش تموم بشم ...

ولی سختی کشیدن و با درد و رنج ادامه دادن تنها راه رشد من بود انگار ...

افسوس قدر شناس پرواز در محبت نبودم که آرزو هایم مرا به پرواز میان طوفان ها کشاند .

قول بدیم عوض نشیم هیچوقت ...!


موضوعات مرتبط: یادداشت پرواز
برچسب‌ها: یادداشت , دلنوشت , دلتنگی , خستگی

تاريخ : جمعه بیست و هشتم مهر ۱۴۰۲ | 23:51 | نویسنده : محمد |

تنهایی ادامه دادن سخته ...

گاهی واقعا انگیزه ها به حداقل میرسن ...

حوصله ها به ته دیگ میخورن ...

تن نای رفتن و مغز حس فکر و قلب شوق ادامه نداره ...

اما فقط یه دلیل باقی میمونه که تورو پایه کار نگه داره ، چیزی که بهش میگن دسیپلین یا پشت کار داشتن .

یعنی با وجود تمام روزمرگی و کسل شدن کاری که باید رو انجام بدید چون پشت سرتون هیچ راه برگشت و جلوتون هیچ مسیر دیگه ای نیست .

میخوام هرچه سریع تر با پولام یه لپتاب بخرم و تگش کنم بهش بگم بالاخره به آرزو و دعا و هدفمون که واسش ساعت های 00:00 رو میشمردیم رسیدم .


موضوعات مرتبط: یادداشت پرواز
برچسب‌ها: پشت کار , هدف , آرزو , خستگی

تاريخ : پنجشنبه بیستم مهر ۱۴۰۲ | 23:0 | نویسنده : محمد |

میلم به خوابیدن خیلی زیاد شده ، معلوم نیست چند ساعت دارم میخوابم یا دراز میکشم

چند روز قبل از دانشگاه باهام تماس گرفتند و گفتند که توی تست سلامت روانم سال قبل نوشتم میل به خودکشی دارم !

تعجب کردم ، اصلا یادم نمیاد همچین تستی داده باشم که توش نوشته باشم میل به خودکشی . ازم پرسید هنوزم این میل رو داری ؟ گفتم نه و قطع کرد .

پیگری عالی :/

با یکی از همکلاسی های قدیمی چت میکردم گفت افسردگی داری شاید.

الان که میبینم چند تا علائمش رو دارم مثل خستگی، پرخوابی، احساس بی قراری و فکر درگیر ، یه کاری میخوام بکنم انگار خییلی سخته ...

خیلی وقته خبری ازش نیست، بعد از کلی انتظار دیدم که تو روبیکا آنلاین شد ، یعنی وضعیت بازدیدش تغییر کرد ...

امیدوارم حالش خوب باشه


موضوعات مرتبط: یادداشت پرواز
برچسب‌ها: افسردگی , پرخوابی , بی انگیزه , شکست عشقی

تاريخ : جمعه سی و یکم شهریور ۱۴۰۲ | 9:27 | نویسنده : محمد |

به گفته یکی از اطرافیان تصمیم گرفتم کامل یه مدت از زندگیش برم کنار ، بدون علامت گذاری و بدون یادداشت و کارای مخفیانه ، نتیجه آخرینش هم فحش خوردن برای بار هزارم تو پیامک بود .

بهم گفت کسی که توی یه رابطه دچار مشکل شده نیاز داره ذهنش رو آروم کنه و زندگی قبلی که اونو یاد روزای سختش بندازه نمیخواد. ظاهرا من اونو یاد روزای سختی میندازم که نکات مثبت و شیرینش رو نمیبینه .

پس دیگه پروفایل هارو به جواب چنلش تغییر نمیدم و میذارم اوضاع آروم به بی تفاوت باشه .

هر روز بیشتر نوشته بالای اکانتش رو میفهمم و درک میکنم

prenetd not to care "وانمود کن برات مهم نیست "

حس میکنم مستقیم داره به من میگه

گذشته ازین یه پیشنهاد کاری 2 هزار دلاری در ازای 5 تا طراحی لوگو بهم شده که 90 درصد ممکنه دروغ و فیک باشه اما حداقل منو از سرچ کردن دوباره برای ssl بازداشته که خوبه .

با بدبختی صبح زود بیدار میشم چون بدنم به 1 شب خوابیدن عادت کرده حتی فراتر 1 شب و این از اثرات توی رابطه بودنه :/

در رابطه با Ssl

این آخری با فامیلم یکم دعوام شد چون رسما اخلاق مظلوم نمایانش و همیشه در حال غر زدنش باعث شده یک سال کار طول بکشه و اینبارم به خاطر سفر به مشهدش طول کشید و نمیدونم چقدر برای استراحت بعد سفر و بعد سفر شمالش و بعد و بعد بعد ...

واقعا تا یه جایی دیگه نمیشه به آدما حق داد .


موضوعات مرتبط: یادداشت پرواز
برچسب‌ها: یادداشت , رابطه , خستگی , رل

تاريخ : شنبه چهاردهم مرداد ۱۴۰۲ | 8:34 | نویسنده : محمد |
.: Weblog Themes By VatanSkin :.