از سال هفتم تا نهم با پسری همکلاسی و دوست بودم که رابطه صمیمانه باهم پیدا کردیم . هم صحبتی های همیشگی زنگ های تفریح، هم تیمی های ورزشی، همره هم تو اردو ها و سالن های ورزشی ...

من از بقیه دوستاش بیشتر بهش نزدیک شده بودم ، پسری محافظه کار که هیچوقت منو قضاوت نکرد، ایراداتم رو به سخره نگرفت و علایق مشترکمون باعث میشد اهداف مشابه بچینیم .

وقتی دبیرستانمون جدا شد ارتباط فیزیکمون کم ولی مجازی و سالن ها پابرجا بود تا اینکه سال دوم دانشگاه ناگهانی دیگه جوابم رو نداد .

بعید میدونم دیگه اصلا بهم فکر بکنه

این اتفاق باعث شده فکر کنم وضعیتی که الان توش هستم هم مشابه باشه و اون منو ناگهانی دورانداخته باشه، بدون اینکه علتش رو بدونم یا داستانش رو بفهمم .

بار عظیم پشیمونی، احساس کم بودن و عذاب وجدان تواین مواقع حس میشه چون نمیدونم چیکار کردم و چی شد .

فعال فقط دوست دوران بچگیم و یه دوست دانشگاهی دارم که منو دور ننداختن.

کار به جایی رسیده که فکر میکنم از قصد بامن حرف نمیزنه تا مستقل و قوی تر بشم و بعد برگرده


موضوعات مرتبط: تفکرات جدید
برچسب‌ها: عذاب وجدان , وضعیت روانی , خستگی

تاريخ : پنجشنبه چهارم آبان ۱۴۰۲ | 10:57 | نویسنده : محمد |

 نمیدانم ...

شاید این یکم کلمه توصیف کلی برای مشکلی چندین ساله باشد که بالاخر باید حل شود ، فکر میکنم این ذات مشکل هاست . آنها باید حل شوند ...

اگر تمام کتاب ها و سایت هارا به دنبال رهایی از آن بگردم بی شک به جوابی ساده ،تکراری اما نکته دار میرسم و آن این است که :

 

تا وقتی خودم نخواهم نمیشود !

آنچنان با انرژی نگفتم . بیشتر با نگاهی به زیر و فکر به تمام لحظاتی که باعث کنده شدن ذره ای از روحم شدند ... با سکوت ....

گاهی فکر میکنم ایده اشتباهیست ، اما پس راه حل واقعی چیست ؟ آنقدر حماقت درونم را کنترل کنم که چه شود ؟ از بین رفتن این حس ممکن است ؟ پاک کردن داستان ...؟

شاید خودم نمیخواهم ...

گمان میکنم برده حماقت هایم شده اند که بی پروا فریاد میزنند : این تنها راه حل است ، غوطه ور شدن درون ssl و معمول جلوه دادنش ...

از بحث که خارج شوم به گمانم روی روز های پیش رویم تاثیر خواهد گذاشت . به راستی من دوشخصیتی ، یادگار خواه و یا یک بیمارم ؟

تاجایی که میدانم در زمانی که این موضوع در ذهنم جولان میدهد نباید ایده پردازی کنم ، نتایج جز تفکرات احمقانه هوس آمیز نیستند .

واقعا خودم نمیخواهم که از بین برود ؟ یا آنکه با نهایت ترس و راحت طلبی توانایی جلو گیری از آتش کثیف درونم را ندارم ؟

این یکی تو هفت روز زندگیم غرق در پشیمانی گذشت ، انقدر پشیمان که حوصله درست کردن اوضاع را هم از من دریغ میکند . فکر کنم شرایط برای شاهزاده ای با دور مچ 13 سانتی متری به حد یک سرگرمی مرگبار پیش رفته است ...

مضحک است اما میان خواب و بیداری می اندیشیدم که نکند جنگ جهانی سوم را شروع کند و رویایم در هم بریزد ؟ واقعا تا این حد توانایی برهم زدن قلم را دارد ؟ 

 

بعید نیست ...

به هرحال ...

اینها جز بازی تو نیست . بازی که نقش خودم را درش بر ساختن و آفریدن گذاشته ام، بودم ؟ هنوزم هستم ؟....

بهانه آوری بیخود است اگر بگویم از فواید ssl آن است که تمرکزم برای انجام امور کسالت بار روزمره بیشتر میشود ، من همانم ، ماجراجویی با ترس از درد گرفتن اما در آن لحظه شاید ذهنم کمتر فریاد پرواز سر میدهد ، گویی یاد گیری illustrator و exel برایم راحت تر است . یا حتی شستن لباس و ظرف ....

عینک واقع بینیم را که بزنم قرار نیست در سن سی و چند با ssl خلوت کنم ؟ به هرحال امیدوارم آنقدر اوضاع برهم بریزد که فرصت فکر کردنش را نداشته باشم. 

 گذران تحمل پس از یک هفته سخت تر و دشوار تر میشود پس بهتر است سعی کنم اما میخواهمش...

جنجال و درگیری وجدان و هوس هم جالب است ....

واقعا نمیدانم .


موضوعات مرتبط: SSL
برچسب‌ها: خود درگیری , هوا و هوس , نفس لوامه , عذاب وجدان

تاريخ : یکشنبه هشتم اسفند ۱۴۰۰ | 10:21 | نویسنده : محمد |
.: Weblog Themes By VatanSkin :.