تقریبا از اواخر امتحانات ترم بی حوصله و کسل شدم. حوالی 8 یا 9 بهمن هوا یا ابریست یا بارانی یا سوزناک و آفتابی. حوصله هیچ کاری را ندارم حتی حرف زدن با صمیمی ترین دوستم. عصبی هستم و اگر جلوی خودم را نگیرم احتمالا به هر پیج و صفحه ای که برسم نفرت پراکنی میکنم.
شاید عادت ماهیانه شدم! از نوع مردانه اش...
انگار حس هیچ کاری نیست، از طرفی به خودم میگویم باید استمرار داشته باشم اما از آن طرف میدانم که حس کاری را ندارم. فکر میکنم نیاز دارم هیچ کاری نکنم.
از بی پولی خسته شده ام و این هفته بی خاصیت در حالم بی تاثیر نبوده . به خاطر امتحانات نه خوب کار کردم و نه خوب درس خواندم . نتیجه اش شد هفته یا بدون پول، حتی آنقدری ندارم که یک کیبرد مکانیکال بخرم.
زهرا...
خب او میگوید که هرچیزی بین مابوده تمام شده و هیچ تلاشی دیگر کارسال نیست و من هم تلاشی نمیکنم . الآن دوتا آشنای قدیمی هستیم که یک بدهی به هم وصلمان کرده است . کسی چه میداند قرار است چه شود.
موضوعات مرتبط: یادداشت پرواز
برچسبها: کسلی , بی حالی , پریود مردانه , بی حوصله