یکی از احمقانه ترین سوالاتی که اعضای خانواده می پرسند به این پاسخ ختم میشود که مگر خودشان میدانستند قرار است چه کاری انجام دهند؟ سوالی شاید از سر نگرانی، شاید کلافگی از هزینه های اضافی و یا دخالت های همیشگی و بی وقفه که مایه سرگرمی شان شده است. هیچکس پاسخ دقیقی برایش ندارد، دادن یک پاسخ دقیق برای جهان و جریانی که هر ثانیه اتفاقی درونش در جریان است احقمانه اما برای عده ای راضی کننده است.
توضیح دادن برای افکاری که دارید مانند گزارش بی درو پیکر یک کارمند به رئیسش میماند که هزینه های زندگی اش را توجیه میکند. هزینه هایی که از خورد و خوراک معمولی و هزینه مسیر و چند دست لباس به فاصله دو سه سال فراتر نمیروند. مضحک است که انتظار داشته باشند ازین هم کمتر باشد. برای کسی که بحث کردن ها و برنده شدن های نه چندان ارزشمند را هدف قرار میدهد توضیحات اضافه تنها صرف وقت و مایوس کردن قوه حوصله است.
پس با بی اعتنایی به جواب کوتاهی بسنده میکنیم.
انتظار چیز دیگری هم نمیتوان داشت مگر آنکه پیش از آن قراردادی نوشته باشید.
مانند انتظار داشتن درامد در آغاز جوانی از کسی که در نوجوانی و کودکی تجربه ای مشابه نداشته است و خودش تصمیم بر آن گرفته که بیش ازین منت و انتظار سینی آماده را نکشد.
موضوعات مرتبط: تفکرات جدید
برچسبها: والدین , مشکلات , برنامه آینده , دخالت
در نهایت من هنوز هم روتوش کار خوبی نیستم.
آنطور که میگذرانم حمایت نشدن از سمت نزدیکان بهای معمولیست که برای رویای نه چندان واضح خود خواهیم پرداخت. رویایی که توان توضیح دادنش هم سخت است و سال به سال عرض و طول و ارتفاع آن تغییر میکند. هرگز از بابت چگونگی و چیستی آن مطمئن نخواهیم بود اما آنچه حس میکنیم واضح است. باید شانس بیاورید که احساس در این بحث و جدل ها جایی داشته باشد تا بگذراند کنار مسیر معمول کاردیگری هم بکنید.
بعد از مقایسه شدن ها و مقایسه کردن ها دیدم که در جای خاصی نیاستاده ام. اطمینان دارم که همه شان از من بهتر هستند. تنها موردی که میتوان سبقت از آن اقدامی کرد، گذشته خودم است.
از من آینده به من گذشته:
- مهم نیست.
هرچند هنوز هم با خودم بعد از این قضایای مشابه بحث میکنم.
موضوعات مرتبط: داستان تغییر تفکر
برچسبها: گذشته , مقایسه کردن , آینده , فتوشاپ
قبل تر ریسک خارج شدن از شهر رو نمیپذیرفتم و الان از خدام هست که خارج بشم و بیشتر وقتم رو توی خوابگاه سپری کنم. انجام دادن پروژه دانشگاهی رو ترجیح میدم به فشار روانی از شنیدن حرف های دستوری بی خود و فکر کردن مدام درباره آینده نیامده.
برچسبها: خوابگاه , فشار روانی , تنش فکری