سخت برای یک لحظه به بلندای چهار ماه
یکی از سخت ترین ترم هایی که تا به کنون گذرانده ام را پشت سر میگذارم. ترمی سرشار از حمالی کردن! از آغازش که مانند شروع توفان آرام و بی صدا بود تا روز هایی که دلم میخواست فقط تمام شود و روز بعد را بدون دغدغه چشم باز کنم.
به راستی روز بدون دغدغه وجود دارد؟ یا آنکه سرابیست دل خوش کننده برای کسی که با پستی بلندی ها کنار نیامده ؟
روز های اول را میان ادارات و شهر ها و مترسک های کم خاصیت دولت میچرخیدم و همزمانش درگیر سه پروژه نهایی، تحقیقاتی - عملی و درسی شده بودم که هرکدام همت و حوصله خودشان را میطلبید. این بین میشد کمی طرح به پهنه جهان زد و نقش کشید که پروژه های تولید محتوا بهشان اضافه شد. تجربه ای پر زحمت و کم سود که یادم داد کاری که بلد نیستم را قبول کردن خود حرام اندر حرام است.
پروژه ها تمام نشده میان ترم رسید که نمراتش برای پاس کردن نیاز داشتم. همزمان که نیمی از عمرم را در جاده ها میدیدم اندکی میخواندم، اندکی تماشا و سعی میکردم در لحظه سرگرم چیزی باشم.
چه بسا موسیقی ....!
این جدا کننده از روال معمول زندگی...
در نهایت این من بودم و پروژه های تحویل شده، دستاورد 5 سال تغییر و تلاش، امتحانات به اتمام رسیده، کار اداری تمام شده و یک ارائه سنگین که به اتمام رسید.
درسی که گرفتم آنست که تا راند بعدی کمی وقت دارم.
موضوعات مرتبط: یادداشت پرواز
برچسبها: ترم دانشگاهی سخت , دانشگاه , پروژه , امتحانات
پروژه مسخره ای را به خاطر یک سوتفاهم عجیب قبول کردم. البته که توانایی نه گفتم دارم اما در آن هنگام "نه" نگفتم. اکنون با وجود اینکه صفحه خودم را هم نمیتوانم به بازدید آنچنانی برسانم مسئول صفحه کس دیگر هم شده ام، برای دو نفر طراحی و تدوین ساده ای میکنم و بینشان تقسیم میکنم، یکی را خودم میگذارم دیگری را خودش. آش شله قلمکاری که فردی برایم پخت، چون فکر میکرد به من قول داده است که برایم پروژه بگیرد.
میگویند بیش از اندازه وسواس به خرج میدهی و حساس هستی اما میدانم در چنین مواقعی کوچک ترین تعللی شما را به مسیر بی انتهای بیگاری میکشد. برای منی که تخصصم چیز دیگریست و اکنون باید برای کسی محتوا هم تولید کنم، هفته یک بار به جایی بروم که سلیقه ام نیست و برداشت هایی بگیرم مسلما سخت گیری لازم است.
اکنون که سرم شلوغ شده است کاملا حس میکنم نباید این کار را قبول میکردم، قالب هایی را آماده میکنم و نمیگذارم اوقات بیشتری از آنچه که باید از من بگیرد.اندکی شاکی بود که چرا دهه هشتادی ها صبر و حوصله ندارند ما سه ماه بدون حقوق کار میکردیم.
خب
شاید دهه هشتادی احمق نیستند...
موضوعات مرتبط: تفکرات جدید
برچسبها: دهه هشتادی , پروژه , فیلمبرداری , یادداشت