گاهی با خودم فکر میکنم شاید یک سال باید دور باشیم، رشد کنیم، درد بکشیم، یاد بگیریم و دوباره جایی شاید تاریک شاید روشن دیدار کنیم. دیدار شاهزاده و فرشته اما این بار...

شاید کمی متفاوت باشد، شاید شاهزاده دیگر آمده از قصری آسمانی نباشد و فرشته بلند پروازی برخواسته از رویا ها .

شاید کمی واقعی تر شده باشیم. واقعی از جنس انسان ها ...

واقعی از جنس زخم ها، درد ها و خستگی ها . شاید هردو آموخته باشیم ، برخی آموخته ها که باید بابتشان درد میکشیدیم اما اگر آن روز رسید . آرزو میکنم هیچکدام در این پوسته جدیدمان خود قبلمان را دفن نکرده باشیم .

آرزو میکنم میان این دنیای همیشه خاکستری زشت، شمع درونمان روشن، ایمان درون شعله اش مستحکم و دست در دست هم جایی در آسمان افسانه ها برای خود بسازیم.

خستم...

اونقدر خسته که دلم میخواد تو آغوشش تموم بشم ...

ولی سختی کشیدن و با درد و رنج ادامه دادن تنها راه رشد من بود انگار ...

افسوس قدر شناس پرواز در محبت نبودم که آرزو هایم مرا به پرواز میان طوفان ها کشاند .

قول بدیم عوض نشیم هیچوقت ...!


موضوعات مرتبط: یادداشت پرواز
برچسب‌ها: یادداشت , دلنوشت , دلتنگی , خستگی

تاريخ : جمعه بیست و هشتم مهر ۱۴۰۲ | 23:51 | نویسنده : محمد |

ازم غیر مستقیم خاستگاری میکنن ، شایدم خواستگاری ...

به هرحال وقتی فکرم درگیر اونه نمیتونم به کسی دیگه ای محبت و عشق بورزم . به علاوه اصلا خوشم نمیاد ازشون ، سبک فکرمون، چهارچوب اخلاقی و اینامون به هم نمیخوره . گذشته از اینا تمرکزم الان به رشد خودمه ، درآمد زایی و نشون دادن اینکه تونستم به تمام آرزو هایی 00:00 باهم کردیم .

دلم نمیخواد هزینه های من رو یکی دیگه بده .

اصلا اگه قرار بود یکی دیگه بیاد چرا ما دنیامون یکی شد و حس پیدا کردیم ؟!

بی خیال

فکر کنم زیادی دارم فکر میکنم

تونستم 150 تومن دربیارم ! عجب دستاوردی :|


موضوعات مرتبط: تفکرات جدید
برچسب‌ها: ازدواج , عشق , خواستاگاری , رل

تاريخ : دوشنبه بیست و چهارم مهر ۱۴۰۲ | 11:15 | نویسنده : محمد |

تنهایی ادامه دادن سخته ...

گاهی واقعا انگیزه ها به حداقل میرسن ...

حوصله ها به ته دیگ میخورن ...

تن نای رفتن و مغز حس فکر و قلب شوق ادامه نداره ...

اما فقط یه دلیل باقی میمونه که تورو پایه کار نگه داره ، چیزی که بهش میگن دسیپلین یا پشت کار داشتن .

یعنی با وجود تمام روزمرگی و کسل شدن کاری که باید رو انجام بدید چون پشت سرتون هیچ راه برگشت و جلوتون هیچ مسیر دیگه ای نیست .

میخوام هرچه سریع تر با پولام یه لپتاب بخرم و تگش کنم بهش بگم بالاخره به آرزو و دعا و هدفمون که واسش ساعت های 00:00 رو میشمردیم رسیدم .


موضوعات مرتبط: یادداشت پرواز
برچسب‌ها: پشت کار , هدف , آرزو , خستگی

تاريخ : پنجشنبه بیستم مهر ۱۴۰۲ | 23:0 | نویسنده : محمد |

پیامی که بهم داده بود گفته بود ببخشید

میبخشم اما میدونم قلبی نیست ...

چون که احساس میکنم با من مثل یه هالو و گلابی برخورد شده، شاید اگه غریبه بود میگفتم مهم نیست اما کسی که سه چهار سال عمیق ترین دوستی ممکن رو با من داشته رو نمیتونم بدون فهمیدن سرگذشت و حالش رها کنم.

البته بعیدمیدونم اصلابتونم رها کنم

اما باید بشنوم که چرا ؟

و چرا اینقدر محکم و بی رحمانه میگفت اون حرفا رو...

چون همه چیز مشکوکه

چطور بعدش بازم برمیگشت، صحبت میکرد، کمک میخواست ،

این قضیه گروه ها چی بود

بقیه افراد کیا بودن اصلا چطور و چرا درگیر این گروه ها شده ؟!

واقعا حالش چطوره خانواده اذیتش میکنن زندگیش چطوره ...

الانم که دارم اینو مینویسم عصبی شدم .

من باید تک تک جزیات رو بدونم، شاید بذارم به حساب کنجکاو یا فضول بودن اما اینبار دیگه حق خودم میدونم ریز به ریز جزیات رو بدونم و بشنوم که درس گرفت تا دیگه اینکار رو نکنه ...

که حق با من بود ...

نیاز به تلنگر داشتم، رها شدم، بهتر شدم و رشد کردم ولی رها ماندم

و الان جز صبر کار دیگه ای ندارم ...

اما فکر کنم اون آیدی که استوری هارو میبینه خودش باشه :)


موضوعات مرتبط: تفکرات جدید

تاريخ : یکشنبه شانزدهم مهر ۱۴۰۲ | 10:29 | نویسنده : محمد |

بعد از یک ماه و خورده ای بالاخره توی ایتا پیامی داد ،داخل ماشین بودم و موزیکی درحال پخش بود که پیامش رو دیدم . برام آرزوی موفقیت کرد و بابت اذیت هایم عذر خواهی ... بیشتر شبیه نامه خداحافظی کوتاه بود .

هرچند تابحال ازین خداحافظی های که خدحافظی نیستند زیاد کردیم .

توانستم درحد چند پیام صحبت کنم ،ابراز دلتنگی و علاقه کردم و کمی دردل اما بعید میدانم تا آخر خوانده باشدشان. در نهایت گفت به خاطر ناراحتی از حرف هایم دیگر نمیخواهد با من در ارتباط باشد و دارد ازدواج میکند.

واضح بود راست نمیگوید، قبلا هم این ترفند را انجام داده است و میدانم که ازدواجی درکار نیست، با کمی پرس و جو مطمئن هم شدم. نیمه شب شماره کارتم را برای پس دادن پولم خواست اما پیام را پاک کرد ولی دیدم و برایش فرستادم .

چیزی که فکر میکنم این است که به خاطر ازبین رفتن رابطه ای که میدانستم ازبین میرود شرایط سختی دارد و سعی میکند خودش را قوی کند. اینکه به من پیام داد نشان میدهد فراموشم نکرده ولی گاهی دلم میخواد تمام مردم آن شهر را نابود کنم و بین خودمان هر دیواری که هست بشکنم و بعد دوتا کار مورد علاقه ام را انجام دهم

پیاده روی و صحبت کردن تا ابد


موضوعات مرتبط: تفکرات جدید
برچسب‌ها: عشق , رل , رابطه

تاريخ : سه شنبه یازدهم مهر ۱۴۰۲ | 22:4 | نویسنده : محمد |

ازین زاویه نگاه کنم که پولمو پس نداد و حسابی تو دردسر افتادم ، دو روز دیگه باید برم دانشگاه و این باعث شد دست به کار شم ، خودم تا میتون پروژه بگیرم و پول دربیارم تا پول خیاط رو بتونم بدم .

_____________

بروز رسانی دو روز بعد

____________

هیچ پولی درنیارودم . 15 تا واحد برداشتم که سه تاش آزمایشگاهه. امیدوارم ترم سبک و راحتی باشه . به شدت بی قرار و عصبی هم که پول خیاط رو نمیتونم بدم و متوجه شدم که درست در زمان دوختن لباس من چرخ خیاطی یه نفر دیگه خراب شده .

واقعا نمیفهمم ....



تاريخ : چهارشنبه پنجم مهر ۱۴۰۲ | 15:11 | نویسنده : محمد |
.: Weblog Themes By VatanSkin :.