تمام سه ماه گذشته صرف این شد که قصد دارم جهان را تکان دهم و شاید بزرگ ترین حرکتی که کردم ساخت یک لوگوی 300 هزار تومانی برای یک یوتیوبر بود و دیگر هیچ.

 اگر بخواهم قطار بهانه هایم را ردیف کنم میتوانم به از بین رفتن تلفنم، سر زدن به کارگران ساختمانی خانه ای که معلوم نیست کی تکمیل میشود و بهم خوردن برنامه زندگی ام اشاره کنم. نشستن اعتیاد وار پشت لپتاب و میز صندلی نا مناسب که بعد از چند ساعت شانه درد و پا درد نصیبم میکرد تا کم شدن انگیزه هایم برای ایده پردازی. لحظه هایی که احساس میکردم دیگر ذهنم به اندازه قبل آزاد فکر نمیکند و درگیر روزمرگی ، تکرار و دویدن روی حلقه ای تکراری شده است.

صبح هایی که دیگر 6 یا 7 نبود ، شب هایی که دیگر 11 نمیشدند و سیستم خوابی که بهم خورده بود ، شاید آن اوایل به این خاطر بود که خانه ام دیگر آن یکی نبود ، همانی که 6 صبح پیاده روی دور محله برایم لذت بخش بود و اینجا جایش را به خیابانی خلوت داده بود...

انبوهی از کار هایی که قصد انجامشان را داشتم و مزاحم همیشگی که مدام سرک میکشید و از برنامه ام میپرسید. نمیدانم برخورد پسران با والدین در این مواقع چیست اما علاقه ای به توجیه و استدلال آرزو هایم ندارم، برای خانواده ای که حتی به 20 ساله هایش هم بابت خرید تلفن برای تمنا و خواهش کنند ؟! خب تن به همچین چیزی نمیدهم. گوش دادن حرفش همان ماجرای فرو رفتن در باطلاق بی انتهاییست که 20 درصد به نفع تو و 80 درصد به نفع هیچکس میشود. چه از وقتی که گفت php بنویسم و پولش را پیش میدهد ، 10 ساعت بنویسم و مخالفت کردم . چون میدانستم فشار برنامه نویسی 10 ساعته ارزشی بیشتر از 2 ملیون تومان و زمانی بیشتر از آنچه به بقیه کار هایم برسم ازم میگیرد . تا اینکه حرفش عوض شد و شرط رضایت از کار نهایی را در ازای 2 ملیون تومان گذاشت ، این مواقع را خوب فهمیده ام که حتی شاگرد بنا بودن هم بیشتر از این نصیبم میکند و مغزم خورده نمیشود از کسی که اطلاعات خرده و خرابی از توسعه وب دارد .

در نهایت زمان گذشت تا فهمیدم از همان اول php کار اشتباهی بود و این مسیر برای رشد من نیاز به داشتن یک نقشه برنامه نویسی دارد نه خورد خورد آموختن...

ssl اما در این دوران خوباز زندگی گلالودم ماهی میگرفت . برای خودش در سیستم فولدر مخصوص درست کرد، برای خودش بنر و پوستر میسازد و من برده احمق نفس خود ، به تغییر جهان فکر میکنم. راستش دیگر به چیز خاصی فکر نمیکنم...

یکماهی خارج از شهر سوئیتی کرایه کرده اند تا خانه ای که هیچوقت کامل نمیشود ، بشود و حداقل از شر کارگر سر زدن خلاص شدم. شروع ترم جدید هم از دست بحث و جدل های آینده نگری رهایم کرد و اما حالا خودمم و خودم که روز هارا به وفقه هدر میدهم و سوزش شانه از سرمای کولر گازی که بهانه بدیم نیست.

احساس میکنم باید فکر کنم، شاید روز ها و ساعت ها ، به اینکه واقعا چرا لذتی بالاتر از ssl را نمیتوانم ببینم. برای پسری که گریه اش نمیگیرد چرا هنوز هم رویای یک خانه تاریک و عجیب همراه با ssl تجسم میشود. من که همه اینها را میدانستم و مشغول اوج گرفتن بودم پس چه شد...

واقعیت زندگی را ندیده بودم؟ مدرسه احساس امنیت میداد ؟ آرامش ذهنم بهم خورد ؟ یا که مدیریت زمان ندارم؟....


موضوعات مرتبط: تفکرات جدید ، SSL
برچسب‌ها: انگیزه , خسته , برنامه نویسی , مدیریت زمان

تاريخ : چهارشنبه هفتم مهر ۱۴۰۰ | 9:26 | نویسنده : محمد |
.: Weblog Themes By VatanSkin :.