تجربیات گذشته به من آموختند که آدم ها میایند و میروند، هر قدر هم که از بن مایه وجود خود مایه بگذارم و اسرار درونم را افشا کنم تنها این رفتن را به فرایند خجالت آور تری تبدیل کرده ام. یاد گرفتم که کمک کردن به دیگران کمک به خودم است و اینگونه انسان ها همگی یک فرد واحدند اما نیازی نیست توجه بیش از حد بر کسی بگذاریم تا جایی که خود من در زندگی او آنقدر پر رنگ نباشم که او در زندگی ام است.

باید کمکشان کنی راه بیافتند، باقی مسیر زیاد فکر نکن که چه میشوند.

به علت تنهایی زیاد عادت نامناسب سفره دل پیش همه باز کردن را باید ترک بگویم، سفره ای که گشودنش در نهایت منجر به چیزی میشود که انتظارش را از آن شخص نداشتم. اینکه در یک حرکت آنی بفهمید تمام راز هایتان سلاحی شدند که بر سرتان فرود می آیند و این شما بودید که آویز اضافه ای در زندگی آن مثلا مرید و شاگردید.

آموختم که این سفر، سفر زندگی یک نواخت نیست و اگر از وضعیت موجود خیلی راضی هستم بهتر از آماده وضعیت بعدی بشوم. وضعیتی که مرا از داشته هایم جدا میکند، از آرامش سابق، افراد سابق و چهارچوب زیبایی که به آن عادت کرده بودم. مسلم است که دلم برای سابق تنگ میشود و آن لحظات را میان نت های موسیقی جست جو میکنم، برای شخص سابق پیام میگذارم اما همه رفتنی هستند.

شاید در آن خانه زیبای کودکی آرزوی تغییر جهان را داشتم اما فکر نکرده بودم که هر تغییر توسط متغیری می انجامد که توان آن را داشته باشد. پس این سفر تا به اینجا مرا میان شهر ها و موقعیت های عجیب چرخاند، با ترس هایم روبرویم کرد و هرقدر که عمیق تر میشوم بیشتر میبینم که برای آن تصویر درون ذهنم ابتدا بایدخودم را تغییر دهم.


موضوعات مرتبط: تفکرات جدید
برچسب‌ها: اعتماد , راز , هدف , خاطرات

تاريخ : جمعه بیست و هفتم مهر ۱۴۰۳ | 13:39 | نویسنده : محمد |

چند روزیست که قصد دارم بنویسم اما غفلت و مشغله های مختلف مانع از نوشتن میشوند. دلم برایش تنگ شده است هرچند که نگاهی به پیام هایم نمیکند، از آن دوران که انبوه پیام هارا ارسال میکردم بسیار گذشته است ولی امیدوارم مرا بلاک نکرده باشد. نه حداقل قبل از پرداخت بدهی اش.

قسمت درگیر کننده داستان آنست که نگران و دوستدار کسی باشید اما در عین حال از او طلبی هم داشته باشید. تفکیک این دو مسئله نیازمند توضیح اضافه است ؟

از آنجایی که امیدچندانی به او ندارم تصمیم گرفتم بخشی اش را که قرض کرده بودم خودم پرداخت کنم اما چطور وقتی که خانواده گاهی گردش حساب هارا چک میکنند و توضیح اینکه همچین حرکتی زده ام مسخره است.

مطابق عنوان پست، چون بار قبل که نوشتم، نوشته هایم پاک شد، آن موقع احساس میکردم که وقتی باعث خوشحالی و رشد کسی میشوم احساس خوبی دارم و اکنون فکر میکنم که این کار کار درستی است. مثل همیشه از بعد مالی داستان ضعف میچکد....

ترم جدید آغاز شده است و تجربه پرداخت های گوناگون اینبار مرا با این موقعیت روبرو ساخت که خوردن سیب زمینی و تخم مرغ رایگان بهتر از غذای پولی است. دوشنبه هارا همچون شنبه مسیحیان میگذرانم، سنگین است باقی روز ها آنچنان دردسری ندارند.

نسبت به ssl وسواس پیدا میکنم انگار که چند سانت دیگر هم اضافه تر باید باشد اما دیگر خبری از مواد اولیه نیست و احتمالا برورد برای روزی که چند ملیون اضافه تر داشتم، فعلا که کم هم دارم !


برچسب‌ها: یادداشت , ترم جدید , دلتنگ

تاريخ : چهارشنبه هجدهم مهر ۱۴۰۳ | 23:17 | نویسنده : محمد |
.: Weblog Themes By VatanSkin :.