به هدفم رسیدم هدفون رسید به دستم هرچند الان دستم نیست. توی خونست.

ولی عجیبه، هنوز جوابمو نمیده، تقریبا 4 روزی شده. از روبیکا بلاکم ولی توی اینستا فقط سین میرن و دیشب البته قلب داد به یکی از ویدئو های فوروارد شده.

از اون طرفم شلوار اون لباسه گم شده هنوز پیدا نشده که بدم خیاط و برای همیشه اون چیزی که میخوام داشته باشم. هنوز دارن دنبالش می‌گردن...

قشنگ بین روشنایی و تاریکی گیر کردم :(

خدایا چیکار داری میکنی ناموسا 🥺😭من همه زورمو زدم دیگه...



تاريخ : شنبه سی ام اردیبهشت ۱۴۰۲ | 12:6 | نویسنده : محمد |

تو همه کشورا اینطوریه که دزده راحت میدزده ولی خرمالی و کاغذ بازیش پای تو میافته ؟ تازه خارجی هم باشی که دیگه دوبرابر



تاريخ : پنجشنبه چهاردهم اردیبهشت ۱۴۰۲ | 8:29 | نویسنده : محمد |

فکر میکنم منی که همه وسایلم از لپتاب و موبایل تا مدارک هویتیم دزدیده شدن و مسموم شدم باید سیگار بکشم نه اون...



تاريخ : سه شنبه پنجم اردیبهشت ۱۴۰۲ | 23:2 | نویسنده : محمد |

فکر کنم گاهی بهتره کمرنگ باشم تا جریان خودش کارشو انجام بده

همیشه میترسم اونی که من میخوام نشه ...

به خاطر همین حضورم رو پر رنگ نگه میدارم و میمونم .

دلم نمیخواد خوشحال باشم...


موضوعات مرتبط: تفکرات جدید
برچسب‌ها: کمرنگ , حضور

تاريخ : یکشنبه سوم اردیبهشت ۱۴۰۲ | 10:15 | نویسنده : محمد |
.: Weblog Themes By VatanSkin :.