یکی آزمون های زندگی ام، جدال من با تلقین و تفکراتم است. اینکه امید خود را خدا و روزی او ببندم یا به خود تلقین کنم که مانند گربه سیاهی در نگاه یک مرد خرافه پرست نحس هستم. اطرافم را به تجربه میگذرانم، چرا هم صنفی های کم مهارت اما پر ادا روزی شان بیشتر است اما برای من چنان مهر و موم خورده است که برای بدست آوردن هزاری، هزار تجربه کسب میکنم. چرا روال اداری به من که میرسد مبدل به یک تراژدی ترحم آور و طاقت فرسا میشود که حتی کارمند مربوطه ام اقبالم را به سخره میگیرد. به هر گروهی که برای کار وارد میشوم میپاشد یا به من که میرسد فلان و بهمان میشود...
نفسم اینطور احساس میکند اما همواره فکر میکنم که اگر اکنون به هرآنچه میخواهم به سادگی برسم نه درس صبر و بردباری میاآموزم و نه پیشرفتی در ایمان و باور و مهارتم کسب میکنم. سختی را همچون شرط دیدن چهره معشوق به خود بخرم و درس توکل بیاموزم که مرا به خدا نزدیک تر میکند. آماده برای آنچه که باید باشم و آنچه که باید بکنم.
موضوعات مرتبط: تفکرات جدید
برچسبها: سختی , آزمون , نحس , بدشانس