اگر زندگی ام را فیلم کنم، قسمت هایی که به سفر رفته ام جز سکانس های کسالت بارش خواهند بود. بیشتر برای خودم نه دیگران. برای آنها باید به مراتب فراتر از کسل کننده باشد، بستگی به نوعشان دارد. من عامه پسند نیستم.

مسافرت های زندگی ام توسط فردی که درویش مانند با مسائل زندگی برخورد میکند به تجربه ای تکراری بدل میشوند. اگر مسائل خارجی نباشند ما همواره با عجله از نقطه الف به ب میرویم و پس از دو سه شب ماندن با سرعت به نقطه الف باز میگردیم. همواره مانده ام این همه عجله برای چیست؟!

اینبار اما تصمیم گرفتیم متفاوت عمل کنیم. افزایش سن و گرانی باعث شد اتوموبیلمان اینبال به جای مسابقه رفتن، لذت از مسیر را تجربه کند و فکر کنم بالاخره مثل آدمیزاد مسافرت کردیم. میان راه استراحت کردیم، پارک ها و بوستان هارا دیدیم و دلپیچه هم نگرفتیم.

در مقصد بر خلاف رویه همیشگی با وجود اختلاف ها و دعوا هایمان تصمیم گرفتیم گردش کنیم و هرکسی که حالش را ندارد را با خود نبریم. در شهر گم شدیم، بسیار پیاده رفتیم، مترو و اتوبوس و تاکسی گرفته تا آن سرش را گشتیم. کامل نشد اما لذت بخش بود. دیدن جاهای جدید، تجربیات جدید و عکس های زیبایی که گرفتیم لحظاتی خوش در ذهنمان کاشت.

طبیعی است که با جنگ و دعوا هم برگشتیم اما سفر جالبی بود.


موضوعات مرتبط: داستان تغییر تفکر
برچسب‌ها: سفر , مسافرت

تاريخ : پنجشنبه دوم مرداد ۱۴۰۴ | 23:15 | نویسنده : محمد |
.: Weblog Themes By VatanSkin :.