علاقه به تلفن ...
زیاد از شروعش چیزی به خاطر ندارم اما هنوزم هست....:)
شاید از نداشتن حریم شخصی به ستوه آمده بودم شاید هم دلم سرگرمی جدیدی میخواست اما میدانم که بدجور میخواستم. شاهزاده کوچک با زندگی چرند و پرند هرکجا که دست کسی موبایل لمسی میدید سمتش روانه و درونش زووم میشد که چقدر باحاله !
زندگی گاهی آنطور که به نظر میآید جواب خاسته هایم را مثبت نمیدهد گاه مجبورم زمین به زمان وصله بزنم تا دلیل قانع کننده ای ظاهر شود.
حسابی برایش نوشتم و خواندم و خواستم که آخرش با چند ساعت کار ( شاید بسته بندی چند تا مثلا مدرک هم کار حساب شود ) اجباری انگلیسی یاد گرفتن و هزار خواهش و تمنا هم مرا به خواسته ام نرساند .
نوکیا 112 هم تلفن بود
دوباره همین داستان ها رسید به اکسپیرا L ، تلفنی که برایم ذوق و شادی نسبی داشت تا انیکه فهمیدم اگر چیز عالی را میخواهم باید بدستش بیاورم...
شاید SSL سعی کند که قانع باشد اما من واقعی زندگی را برمیگزیند.
شرح داستان هر تلفن برای خودش قصه ای جالب است شاید فقط از نظر من پس روزی خواهم نوشت...
سه سال قبل حماقتی همیشگی از شخصیتم ( بگذار اسمش را بی عرزگی بگذاریم ) باعث شد که میان بهتر و بدتر ، بدتر را انتخاب کنم و خب این یکی هم داستانی برای خودش نوشت...