هراز چند گاهی باید توی آیینه ببینیم تا بفهمیم بعضی چیز ها هرگز تغییر نمیکنند...
بعضی عادت ها همیشه ریشه در قلب و روح میدوانند و اوج حماقت است اگه با همان زاویه دید قدیم به آنها نگاه کنیم.
چند سال قبل ، 10 شاید هم 12 کودکی دست در بینی میکرد ، باخودش حرف میزد و چند سال بعد تر ....
اکنون همان داستان ، همان کودک اما با ظاهر و محیط جدید و افکار جدید تر...
هنوزم باخودم حرف میزنم، همان کار را هم میکنم :/ ، و عادت های نفسانی زشت ...
اما تفاوت هایی هم هست مثلا دیگر حرف های بچگانه به محمد نمیگویم یا آنها را روی دیوار خانه نمیمالم ولی خب ، بعضی وقت ها به خودم میگویم واقعا چرا؟!
داستان این تغییر برای عادتی احمقانه و مضرر و عجیب ،گاه غیر قابل درک به اندازه ای طولانی هست که وقتش را نداشته باشم اما این یادداشت، یادم میاندازد که گاهی تغییر در تصاویر ذهنی زیاد هم خوشایند نیست....